حکایت««چیزی که به کار آید»» از عبید زاکانی
حکایت چیزی که به کار آید از رساله دلگشای عبید زاکانی
عبید زاکانی از شاعران طنز پرداز و منتقد قرن هشتم ایران زمین میباشد.این شاعر طنز آور تلاش داشت تا که فساد زمانه را با بیان و کلامی طتز آمیز به مردم آن زمان گوشزد کند.
مرتبط-داستان و حکایت
آثار انتقادی وی شامل ««رساله دلگشا»» ««اخلاق الاشرف»» ««ریش نامه»» ««رساله تعریفات»» ««موش و گربه»» و… میباشد حکایت انتخابی زیر از رساله دلگشا میباشد.
بیش تر بخوانید-حکایت ««موش های آهن خوار»» از کتاب کلیله و دمنه
حکایت چیزی که به کار آید از رساله دلگشای عبید زاکانی
زاهدی(پارسا,پرهیزکار) مهمان پادشاه بود.چون به طعام بنشستند,کم تر از آن خورد که ارادت بود و چون به نماز برخاستند,بیشتر از آن کرد که عادت او,تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کرد.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو میروی به ترکستان است
چون به مقام خویش آمد,سفره خواست تا تناولی کند.پسری صاحب فراست(زیر و هوشیار) داشت,گفت:
ای پدر,باری به مجلس سلطان در,طعام نخوردی؟گفت:در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید.گفت:نماز هم را قضا کن,که چیزی نکردی که بار آید.
ای هنرها گرفته بر کف دست
عیبها بر گرفته زیر بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور
روز درماندگی به سیم دغل
بیش تر بخوانید-حکایت های عبید زاکانی
امتیاز بینندگان:1 ستاره ها