دکلمه حسین پناهی

رسالت من و رسالت من این خواهد بود تا دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم تا در شبی…
ادامه مطلب ...

شعر هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد از حسین پناهی هیچ وقت ، هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد ! امشب دلی کشیدم شبیه نیمه…
ادامه مطلب ...

شعر ما بدهکاریم ما بدهکاریم به کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند : « معذرت می خواهم ، چندم مرداد است ؟ » و نگفتیم…
ادامه مطلب ...

شعر جا مانده از حسین پناهی جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد… نه موهای…
ادامه مطلب ...

شعر کیست کجاست از حسین پناهی کیست ؟ کجاست ؟ ای آسمان بزرگ در زیر بال های خسته ام چقدر کوچک بودی تو !…
ادامه مطلب ...

شعر بر می گردم از حسین پناهی برمی گردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی من اند آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت؟!…
ادامه مطلب ...

شعر با تو، بی تو از حسین پناهی با تو بی تو همسفر سایه خویشم وبه سوی بی سوی تو می آیم معلومی چون ریگ مجهولی…
ادامه مطلب ...

شعر نظر بند از حسین پناهی مادربزرگ گم کرده ام در هیاهوی شهر آن نظر بند ِ سبز را که در کودکی بسته بودی به بازوی…
ادامه مطلب ...

شعر حسین پناهی سردمه سردمه مثل آغاز حیات گل یخ! چه کنم؟ ها؟! چه کنم؟! ما چرا می‌بینیم؟ ما چرا می‌فهمیم؟ ما…
ادامه مطلب ...

شعر من و نازی از حسین پناهی نازی: بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه میگم که خیلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف…
ادامه مطلب ...