قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

پنج قدم فاصله

پنج قدم فاصله
0 2,447

چه می شود اگر آنها بتوانند فقط کمی از ریه های معیوبشان را داشته باشند؟

اگر قلبشان نیز از حرکت بیاستند آیا 5 قدم فاصله از یکدیگر همچنان خطرناک است؟

معرفی کتاب پنج قدم فاصله

استلا گرانت دوست دارد که در کنترل باشد -اگر چه ریه های خارج از کنترل وی در بیشتر زندگی اش او را به بیمارستان فرستاده است. از این نقطه نظر، آنچه استلا برای کنترل بیشتر نیاز دارد دور نگه داشتن خودش از چیزهایی است که  ممکن است سبب انتقال عفونت شود و ریه وی را به خطر بیاندازد. فاصله شش پایی بدون هیچ استثنایی.

تنها چیزی که ویل نیومل می خواهد که رویش کنترل داشته باشد، خارج شدن از بیمارستان است. او نمی تواند کمتر به درمانش و یا آزمایش های دارویی بالینی جدید، اهمیت دهد. به زودی، او هجده ساله خواهد شد و سپس می تواند تمام این دستگاه ها را از برق کشیده و در واقع به دیدن دنیا و نه فقط بیمارستان های آن بپردازد.

ویل دقیقاً همان چیزی است که استلا نیاز دارد از آن دوری کند. به همان اندازه که او نفس می کشد، استلا می تواند جایگاه خود را در لیست پیوند از دست بدهد. به هر حالی یک نفر از آنها می میرد. تنها را زنده ماندن جدا ماندن است. اما ناگهان شش پا احساس امنیت نمی دهد و این بیشتر شبیه یک مجازات است.

پنج قدم فاصله نوشته راشل لیپینکوت یک رمان جذاب و تاثیر برانگیز برای نواجوانان است که شامل دو شخصیت نوجوان، استلا و ویل میباشد که هر دو در بیمارستان مبتلا به فیبروز سیستیک هستند و عاشق هم می شوند.

استلا گرانت تمام زندگی خود را در بیمارستان ها بوده است. با فیبروز سیستیک متولد شده است و بهترین گزینه برای درمان وی پیوند ریه است. به همین منظور، استلا در خصوص معالجه خود سخت گیر است  و در مورد رعایت فاصله شش قدم با سایر بیماران فیبروز کیستیک سختگیر است (زیرا آلودگی متقابل می تواند کشنده باشد).

اگر قرار هست بمیرم، دوست دارم اول زندگی کنم

ویل نیومن همچنین دارای فیبروز سیستیک است اما اخیراً به سپاسیا B مبتلا شده استT عفونتی که او را از لیست پیوند خارج کرده است. وی از بیمارستان و پزشکان خسته شده است. همان چیزی که استلا به آن نیاز دارد اما در عین حال نمی تواند این کار را بکند. چیزی در خوصو ویل است که باعث می شود استلا برای اولین بار زندگی را در آغوش بکشد.

همانند “نحسی ستارگان بخت ما” از جان گرین، پنج قدم فاصله از راشل لیپینکوت در خصوص دو نوجوان سخت بیمار است که عاشق یکدیگر می شوند. استلا گرانت به بیمارستان برگشته است و ویل به امید از بین رفتن سپاسیا B تحت یک آزمایش دارویی است. جایی که استلا تحت کنترل است و ویل آزاد است. استلا هر دقیقه از روز خود را برنامه ریزی می کند و لیستی دارد. ویل نمی تواند صبر کند تا هجده ساله شود تا در نهایت جهان را از آن طرف دیوار بیمارستان ببیند. بزرگترین آرزوی استلا این است که تا زمانی که ریه های جدید پیوند داده می شوند، او را ملاقات نکند. او برای استلا خطرناک است زیرا تماس با او می تواند او را از لیست پیوند خارج کند. همواره باید شش فوت فاصله داشته باشند.

مطالب مرتبط
1 از 2

همه در این دنیا هوای قرض گرفته شده را تنفس می کنند.

اما این مانع آنها نمی شود و احساساتشان شکوفا می شود. در حالی که عناصر قابل پیش بینی در پنج قدم فاصله  نوشته راشل لیپینکوت وجود دارد، اما به طور کلی این عنصر لطیف، احساسی و قلبی وجود دارد. ریشه یابی وی برای این شخصیت ها آسان است. این عاشقانه ممکن است ناگهانی باشد اما با توجه به شرایط، منطقی است و تعاملات آنها واقعی است. با احساس و خوش طبعی، پنج قدم فاصله نوشته راشل لیپینکوت دارای خوانش خوبی است.

راشل لیپینکوت خوانشی جذاب، احساسی، خوش طرح و را با شخصیت های مورد قبول و دوست داشتنی ارائه می دهد که نمیتوانید عاشق آنها نشوید. داستان از جنبه های متناوب بین استلا و ویل روایت می شود و هر دو روایت به طور یکسان لذت خواهید برد.

اقتباس از رمان پنج قدم فاصله

بر اساس داستان رمان فیلمی به کارگردانی جاستین بالدونی در سال 2019 ساخته شده است این فیلم توسط نظرات منتقدان را به خوبی جلب کند و تبدیل به یکی از آثار ماندگار سینما شده است.

فیلم 5 قدم فاصله
فیلم 5 قدم فاصله

ترجمه پیشنهادی کتاب پنج قدم فاصله

  • انتشارات:میلکان
  • مترجم:فاطمه صبحی
  • تعداد صفحه:266

خرید کتاب با تخفیف ویژه

ویل را نگاه می کنم که روی صندلی کنار من می نشیند، آن را عقب می کشد تا مطمن شود فاصله ایمن را رعایت کرده الگاه جدیدی که دقیقا نمی شناسم چشمانش را پر می کند. نگاه تمسخرآمیز با
طعنه زننده ای نیست، کاملا آزاد است. صادقانه است آب دهانم را به سختی قورت می داند و سعی می کنم احساسانی را که در حال فوران اند سرکوب کنم. اشک چشمانم را پر می کند آرام شروع می کند به آواز خواندن امثل بچه ها می زنم زیر گریه: از این جا برو. عین احمق ها شدم.» و با بست دستم
اشک هایم را پاک می کنم و سرم را تکان می دهم ادارد آهنگ آبی را می خواند. قبل از آن که بتوانم خودم را جمع کنم، سیل اشک از گوشه ی چشمانم سرازیر می شود. چشمان آبی اش را تماشا می کنم که چطور روی آن نگه کاغل مچاله دوخته شده تا تک تک کلمات اهنگ را درست ادا کند. احساس می کنم قلبم دارد منفجر می شود. در آن واحد انبوهی از احساسات بر امن هجوم آورده او می خندد و سرش را تکان می دهد. با او می خندم و سوم را
تکان می دهیم. نگاهمان در هم گره می خورد. قلبم در سینه ام انگار به رقص در مدة او مانيتور ضربان قلب، کنارم تندتر و تندتر بیههای هدیه می کند. خیلی کم به جلو خم می شود. در مرز خطر می ماند؛ ولی همین هم کافی است تا درد لولهی گاسترونومی ام را از یادم برد اگرچه شاید مسخره ترین چیز باشد؛ اما اگر در اتاق عمل بمیوم، بدون عاشق شدن نمرده ام.

تنها چیزی که بدتر از این است که نتوانم با او یا در کنار او باشم؛ این است که در دنیایی زندگی کنم که او در آن وجود نداشته باشد، علی‌الخصوص اگر باعثش من باشم.

میانگین امتیاز ها 4.3 / 5. 3

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X