قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

بادبادک باز

بادبادک باز
0 1,882

دربارۀ کتاب بادبادک باز

داستان فراموش نشدنی و دلخراشی از دوستی بین پسر ثروتمند و پسر خادم پدرش، بادبادک باز، رمانی است که به زیبایی در کشوری در حال نابودی نوشته شده است. این در خصوص قدرت خواندن، بهای خیانت و رستگاری محتمل است. و همینطور کشف قدر پدران بر پسران، عشق، فداکاری و دروغ.

داستانی گسترده از خانواده، عشق و دوستی که در پس زمینه ویرانگر تاریخ افغانستان طی سی سال گذشته روایت شده است، بادبادک باز یک رمان غیرمعمول و قدرتمند است که به یک کلاسیک محبوب و یک گونه تبدیل شده است.

افغان‌ها همیشه می‌گویند زندگی می‌گذرد. در حقیقت، زندگی بی اعتنا به آغاز و پایان، می‌گذرد و دغدغه‌ های ناکامی و کامیابی را ندارد.

The Kite Runner
The Kite Runner

خلاصه کتاب بادبادک باز

بادبادک باز نوشته خالد حسینی خیلی عالی شروع می شود، و به اثری خسته کننده تبدیل نمی شود

شاید شما هم قبلاً هرگز به افغانستان نرفته اید (تصور می كنم تعداد كمی از ما چنین بوده ایم) اما این كتاب چنان تصویری ذهنی از زندگی كابل در اوایل دهه 70 (قبل از استقرار ارتش شوروی در آنجا توسط شوروی) ترسیم می كند که احساس نوعی تجربه زندگی در آنجا را به شما به دست میدهد. نمیتوان گفت این تصویری دقیق از کابل واقعی در آن زمان است، فقط این که تصویر و فضای خیالی بسیار واقعی به نظر می رسد.

مشکل آن هایی که به هرچه می‌گویند عقیده دارند همین است. فکر می‌کنند همه همین جورند.

امیر پسر پدری ثروتمند و با نفوذی در افغانستان است و در کنار پسر خادم شان بزرگ می شود که بهترین دوست او می شود. خدمت گزارانی که سالها به کارفرمایان خود خدمت می کنند، معمولاً در محل نزدیکی زندگی می کنند، در خانه کارفرمای خود بوده و تمایل دارند فرزندانی داشته باشند که به همراه فرزندان رئیس شان بزرگ شوند. فرزندان نوکران اگر عیناً دوست فرزندان رئیس نشوند به همبازی آنها تبدیل می شوند. یک دوستی نزدیک به وضعیت برابرتری در زندگی نیاز دارد. امیر در یک عمارت زندگی می کند در حالی که حسن و پدر معلولش در یک کلبه گلی در باغ زندگی می کنند. حسن نوکر امیر است – آتش در حال خاموش شدن است، قبل از مدرسه صبحانه اش را با لباس های مدرسه گذاشته و کفش هایش را صیقل داده است. امیر پسری دارای لفظ قلم  است در حالی که حسن هزاره ای تحصیل نکرده است.

این ممکن است ناعادلانه باشد ، اما آنچه در چند روز، حتی گاهی اوقات در یک روز اتفاق می افتد، می تواند روند زندگی را تغییر دهد …

هزاره ها طبقه زیرمجموعه ای هستند و وضعیت آنها شبیه بسیاری از جوامع دیگر است که در آن خانواده های ثروتمند و خادمان یا بردگان در فعالیت های خانگی مشترک هستند. ما داستان امیر، حسن و خانواده های آنها را از کودکی شان در دهه 1970 در کابل تا “آزادسازی” افغانستان توسط طالبان و سپس رفتار وحشیانه طالبان را دنبال می کنیم. همینطور هنگام تسخیر و پاکسازی قومی – از بین بردن هزاره – که عقیده داشتند (آنها را جلوی سگ بیاندازید) و برای سرگرمی آنها را می کشتند.

با تغییر زمان در کابل، پسران تغییر می کنند، زندگی تغییر می کند و ما را به جامعه افغان در سانفرانسیسکو می برند، جایی که آنها آداب و رسوم خود را حفظ می کرده و علیرغم اینکه از کجا آمده اند از زندگی آمریکایی آگاهی ندارند.

و این چیزی است در مورد افرادی که منظورشان را در هر چیزی، می گویند و فکر می کنند بقیه نیز چنین می کنند.

خالد حسینی از دلی می نویسد که میهن خود را به خوبی به یاد می آورد. در حالی که بیشتر ما فکر می کنیم افغانستان جنگ زده و خسته و ترسناک است. حسینی قبل از به اینگونه شدن افغانستان، همه چیز را به یاد می آورد. او چهره ای به مردم افغانستان می بخشد ، که در واقع می تواند یک چیز بسیار قدرتمند باشد.

راوی دوست داشتنی، تحسین برانگیز است، اما راوی انسانی، آسیب پذیر است و به دلیل نقص های خود رنج می برد. برای برخی از ستم ها هیچ کفاره ای نیست، فقط بخشش است.

داشتن و از دست دادن همیشه بیشتر از اینکه در وهله اول خوب باشد، آسیب زننده است.

نظر منتقدین راجع به کتاب بادبادک باز

اثری شگفت انگیز … این داستان از جنس آن داستان های فراموش نشدنی است که تا سال ها با شما خواهد ماند. این رمان استثنایی تمام درونمایه های مهم ادبیات و زندگی را در بر می گیرد: عشق ، افتخار، گناه ، ترس ، رستگاری … این کتاب برایم چنان تأثیر گذار بود که تا مدتها هر چیزی که بعد از آن می خواندم بی روح به نظرم می رسید.

ایزابل آلنده

 

بادبادک باز اولین رمان افغانی است که به زبان انگلیسی نوشته شده و داستانی تمام عیار را از خانواده ، عشق و دوستی نقل می کند که تا قبل از آن در ادبیات داستانی سابقه نداشته است . این رمان به همان اندازه که عاطفی و جذاب است بی اندازه استثنایی و تأثیر گذار می باشد.

بوک پیج

خالد حسینی در اولین رمان خود به نام بادبادک باز» به دستاوردی نائل آمده که فقط تعداد اندکی از نویسندگان معاصر به آن دست یافته اند نویسنده ضمن روایتی آموزنده و روشنگر از نابسامانی های سیاسی و فرهنگی افغانستان ، شخصیت هایی پویا می آفریند که تلاش های تأثربرانگیز و پیروزی های پر شورشان حتا مدت ها بعد از پایان کتاب در ذهن خواننده باقی می ماند و شاید تنها ایراد واقعی این رمان شگفت انگیز این باشد که خیلی زود تمام می شود.

گیسل تو

اقتباس سینمایی

بر اساس این رمانی فیلمی در سال 2007 به کاگردانی مارک فوستر ساخته شد از بازیگران این فیلم میتوان به خالد عبدالله، زکریا ابراهیمی، همایون ارشادی و احمد محمدی زاده اشاره نمود این فیلم همچنین کاندید دریافت جایزه اسکار نیز شد.

فیلم بادبادک باز
فیلم بادبادک باز

دربارۀ خالد حسینی

خالد حسینی (زادهٔ ۴ مارس ۱۹۶۵ در کابل) نویسنده افغان-آمریکایی است.خالد حسینی از پدری تاجیک و مادری پشتون، در شهر کابل زاده شد. در سال ۱۹۷۶، پدر خالد حسینی به عنوان دیپلمات وزارت خارجه افغانستان، به پاریس اعزام شد و او نیز به همراه خانواده، به پایتخت فرانسه رفت.عمده شهرت وی بابت نگارش دو رمان بادبادک‌باز و هزار خورشید تابان است.وی هم اکنون ساکن ایالات متحده است و آثار خود را به زبان انگلیسی می‌نویسد.

خالد حسینی
خالد حسینی

مشخصات ترجمه پیشنهادی کتاب بادبادک باز

  • انتشارات:مروارید
  • مترجم:پریسا سلیمان زاده و زیبا گنجی
  • تعداد صفحه:419

خرید کتاب با تخفیف ویژه

دانلود کتاب صوتی بادبادک باز

بریده های از کتاب

همیشه داشتن و از دست دادن پیشتر آدم را ناراحت می‌کند تا این که از اول نداشته باشد.

بچه ها کتابچه رنگی نیستند. نمی‌شود آن ها را با رنگ های دلخواه پر کرد.

گفت خیلی می‌ترسم، گفتم چرا؟ گفت چون از ته دل خوشحالم… این جور خوشحالی ترسناک است… پرسیدم آخر چرا؟ و او جواب داد وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!

قط یک گناه وجود دارد، فقط یکی. آن هم دزدی است. هر گناه دیگری صورت دیگر دزدی است… وقتی مرد را بکشی، زندگی را از او دزدیده‌ای. حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده‌ای، همین طور حق بچه هایش را برای داشتن پدر. وقتی دورغ بگویی، حق طرف را برای دانستن راست دزدیده‌ای. وقتی کسی را فریب بدهی، حق انصاف و عدالت را دزدیده‌ای.

یک بار آن وقت‌ها که خیلی کوچک بودم، از درختی بالا رفتم و از سیب‌های سبز کال خوردم، دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد، خیلی درد می‌کرد. مادرم گفت اگر صبر می‌کردم تا سیب‌ها برسند، مریض نمی‌شدم.حالا هر وقت چیزی را از ته دل می‌خواهم، سعی می‌کنم حرف‌های او در مورد “سیب کال” را یادم باشد.

همان شب اولین داستانم را نوشتم.
نیم ساعت طول کشید.
داستان دلگیر کوتاهی بود درباره مردی که فنجانی جادویی پیدا کرد و فهمید که اگر تویش اشک بریزد اشکها بدل به مروارید میشوند.
اما هر چند از مال دنیا چیزی نداشت، شاد وخندان بود و کمتر اشک میریخت، پس در صدد برآمد راه هایی پیدا کند و غمگین شود تا بتواند با اشکهایش ثروتمند شود.
همانطور که مرواریدها تلنبار میشد، طمعش گل کرد.
داستان به اینجا ختم میشد که مرد کارد به دست روی کوهی از مروارید نشسته است و بی اختیار در فنجان اشک میریزد و جسد همسر مقتولش در دستهای اوست …

در کتاب چیزهای زیادی نوشته شده بود که نمی دانستم، چیزهایی که معلم هامان اصلا حرفش را هم نمی زدند …!

 اين كه مي گويند گذشته فراموش مي شود،چندان درست نيست.چون گذشته راه خود را با چنگ و دندان باز مي كند.

 اين كه مي گويند گذشته فراموش مي شود،چندان درست نيست.چون گذشته راه خود را با چنگ و دندان باز مي كند.

رنجیدن از حقیقت،
بهتر از تسکین با دروغ است …

میانگین امتیاز ها 1 / 5. 1

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X