مسخ(مهم ترین رمان فانتزی فرن بیستم)
دربارۀ رمان مسخ
رمان مسخ اثر فرانتس کافکا اولین بار در سال ۱۹۱۵ منتشر شد. بسیاری این رمان را به عنوان یکی از مهمترین رمان های فانتزی قرن بیستم می شناسند. کافکا در مسخ داستانی یک دگردیسی عجیب و غیرمعمول را تعریف می کند و عکس العمل اعضای جامعه را به این رویداد نشان می دهد.
خلاصه رمان مسخ
رمان مسخ داستان گرگور سامسا را روایت می کند. فروشنده سخت کوشی که به عنوان تنها نان آور خانواده، هزینه های زندگی خود، پدر، مادر و خواهرش را تأمین می کند. یک روز صبح که گرگور از خواب بیدار می شود می بیند که به یک حشره بزرگ تبدیل شده. او که جرئت ندارد از اتاق بیرون برود، تصمیم می گیرد که بیشتر در رختخواب بماند. خانواده گرگور نگران او می شوند و به سراغش می روند. گرگور سعی می کند از جا بلند شود، ولی این کار برای او بسیار مشکل است.
گرگور هر طور که شده خودش را به در اتاق می رساند و آن را باز می کند. مادر گرگور با دیدن او از حال می رود و پدرش به او حمله می کند. گرگور که نمی تواند صحبت کند فرار کرده و در اتاقش پنهان می شود. گرگور از خستگی به خواب می رود و وقتی بیدار می شود می بیند که خانواده اش برای او غذا گذاشته اند.
در روزهای بعد گرگور تلاش می کند تا با رفتاری آرام از اضطراب خود و خانواده اش بکاهد. خواهر گرگور، گرته بیشتر از هر کسی او را درک می کند. او اتاق را تمیز می کند و برای گرگور غذا می آورد. با این حال هر وقتی که گرته در اتاق است، گرگور زیر کاناپه پنهان می شود. زیرا با این که دیگر شبیه انسان نیست اما ذهن و روح انسانی دارد و همه چیز را می فهمد.
با گذشت زمان پدر گرگور ناچار می شود که برای تامین هزینه های خانواده دوباره کار کند. آنها همچنین اتاق های خانه را اجاره می دهند. در این میان گرگور ناخواسته و به شکل های مختلف دردسرهایی به وجود می آورد. تا جایی که خانواده از دست او خسته می شوند و حتی خواهرش آرزو می کند تا از شرش خلاص شوند.
سرانجام یک روز گرگور به دلیل زخم هایی که برداشته و نیز ضعف ناشی از کمبود غذا می میرد. خدمتکار جسد او را سطل زباله می اندازد و خانواده گرگور که با مرگ او به آسودگی رسیده اند، تصمیم می گیرند که از گردشی یک روزه لذت ببرند.
چرا باید رمان مسخ را بخوانیم
مطالب مرتبط
رمان مسخ رمانی تمثیلی است که به روشی ساده داستان تغییرات ناخواسته یک انسان را روایت می کند. گرگور سامسا شخصیت اصلی رمان، فروشنده ای دوره گرد است که تنها به مراقبت از خانواده اش می اندیشد. او در مقابل هیچ توقعی ندارد و حتی بعد از تغییر شکل به راحتی و آرامش خانواده اش فکر می کند.
به نظر می رسد که کافکا تلاش دارد نشان دهد که مسخ گرگور خیلی پیش از تبدیل شدن او به حشره آغاز شده است. از طرف دیگر کافکا در کتاب مسخ رفتار بیرحمانه مردم را با افرادی که به طور ناخواسته تغییر کرده اند به تصویر کشیده است. او در این رمان نشان می دهد که چگونه اعضای جامعه افراد متفاوت را طرد کرده و از خود می رانند.
مشخصات ترجمه پیشنهادی
- انتشارات:نشر مجید
- تعداد صفحه:120
- مترجم:زنده یاد صادق هدایت
دانلود کتاب صوتی
چه شغلی، چه شغلی انتخاب کردهام! هر روز در مسافرت! دردسرهایی که بدتر از معاشرت با پدر و مادرم است! بدتر از همه این زجر مسافرت، یعنی عوض کردن ترنها، سوار شدن به ترنهای فرعی که ممکن است از دست برود، خوراکیهای بدی که باید وقت و بیوقت خورد! هر لحظه دیدن قیافههای تازهٔ مردمی که انسان دیگر نخواهد دید و محال است که با آنها طرح دوستی بریزد! کاش این سوراخی که تویش کار میکنم به درک میرفت!
من گرسنهام؛ اما اشتها برای خوردن این جور چیزها ندارم. چقدر آقایان چیز میخورند! در این مدت من فقط باید بمیرم!
آدم همیشه تصور میکند که در مقابل ناخوشی استقامت خواهد کرد و بستری نمیشود
هیچ چیز آن قدر خرفکننده نیست که آدم همیشه به این زودی بلند بشود. انسان احتیاج به خواب دارد.
تصمیم نومیدانه هرگز ارزش تأمل متین و منطقی را ندارد. عموماً در چنین مواردی نگاه خود را به پنجره میدوخت تا از آن درس تشویق و امیدواری بگیرد. اما در این روز، کوچه جوابی به او نمیداد. ابر انبوه هیچگونه مژدهای در بر نداشت.
هر لحظه دیدن قیافههای تازه مردمی که انسان دیگر نخواهد دید و محال است که با آنها طرح دوستی بریزد! کاش این سوراخی که تویش کار میکنم به درک میرفت!