دنیای قشنگ نو
دنیای قشنگ نو راوی داستان های پادآرمانی
اکنون بیش از هر زمان دیگری: “شاهکار ماندگار “آلدوس هاکسلی” یکی از بهترین آثار پادآرمان شهری قرن بیستم (وال استریت ژورنال) می بایستی توسط هر کسی که نگران حفاظت از روح انسانی در مواجهه با دنیای قشنگ نو ماست، خوانده و درک شود.
آلدوس هاکسلی یک شخصیت کلاسیک مهم و با اهمیت در ادبیات جهان است، دنیای قشنگ نو یک چشم انداز جست و جو گر از آینده ای نابرابر اما از نظر تکنولوژی پیشرفته، است که در آن انسان ها از نظر ژنتیکی تولید نسل می کنند از لحاظ اجتماعی تلقین می شوند و با دارو بیهوش می شوند تا از یک نظام حاکم اقتدارگرا حمایت کنند و تمامی اینها به قیمت آزادی، انسانیت کامل و شاید روح ما تمام شود.
همهشان لباس سبز میپوشند، و بچههای دلتا خاکی رنگ. وای، نه، من دلم نمیخواهد با بچههای دلتا بازی کنم. اپسیلونها از اینها هم بدترند. آنقدر خنگاند که نمیتوانند بخوانند و بنویسند. بهعلاوه، لباسشان سیاه است که رنگ مزخرفی است. من خیلی خوشحالم از اینکه بتا هستم.
هاکسلی نابغه ای است که زندگی خود را صرف قبیح نشان دادن حرکت رو به جلو زندگی ماشینی کرده است”. هاکسلی مردی با استعدادی بی نظیر بود: به همان اندازه یک هنرمند، یک جوینده معنوی و یکی از باهوش ترین مشاهده گران طبیعت و تمدن انسانی بود. شاهکار وی “دنیای قشنگ نو” میلیون ها خواننده را مجذوب و وحشت زده کرده است و اهمیت ضروری آن هم به عنوان هشداری که باید به فردا توجه کنیم و هم به عنوان یک کار ادبی تامل برانگیز و رضایت بخش، تا به امروز حفظ شده است.
دنیای قشنگ نو که در سایه فاشیسم در طول دهه 1930 نوشته شده است از دنیای قرن 21 صحبت می کند که تحت سلطه سرگرمی های انبوه، فناوری، دارو و داروسازی، هنرهای ترغیبی و نفوذ نهان نخبگان قرار گرفته است.اگر علاقه مند به خواندن کتاب های بیشتری در این سبک هستید ما به شما 1984،فارنهایت 451 را پیشنهاد میکنیم.
مشخصات کتاب
- مترجم:سعید حمیدیان
- انتشارات:نیلوفر
- تعداد صفحه:295
بریده های از کتاب
راز سعادت و فضیلت در همین نهفته است: دوستداشتن آنچه آدم باید انجام بدهد. تمام هدفهای شرطیسازی در این خلاصه میشود: علاقهمند ساختن آدمها به سرنوشت اجتماعیِ گریزناپذیرشان.
آنهایی که خود را تحقیرشده حس میکنند بههمان اندازه میکوشند تا خود را تحقیرکننده بنمایانند.
بازرس گفت: «ثبات، ثبات. تمدن بدون ثبات اجتماعی امکان ندارد. ثبات اجتماعی هم بدون ثبات فردی ممکن نیست.»
چرخها باید بیوقفه بگردند. اما بدون مواظبت نمیتوانند بچرخند. این، انسانها هستند که باید آنها را بگردانند، انسانهایی که مثل چرخ روی محورش ثابت باشند، آدمهای معتدل، آدمهای مطیع و در خرسندی استوار.
بازگشت به فرهنگ. بله، فیالواقع بازگشت به فرهنگ. اگر آدم بنشیند و کتاب بخواند که چیزی مصرف نمیکند.