رمان جز از کل
دربارۀ رمان جز از کل
رمان جز از کل اولین کتاب استیو تولتز نویسنده استرالیایی است. تولتز این رمان را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد و در مدت زمان کوتاهی به شهرت رسید. بسیاری رمان جز از کل را به عنوان یکی از مهمترین آثار ادبی تاریخ استرالیا می شناسند. داستان ها و روایت های ریز و درشت، اتفاقات غیرمنتظره و درونمایه فلسفی برخی از ویژگی های اصلی کتاب جز از کل می باشد.
خلاصه رمان جز از کل
داستان از زبان پدر و پسری با نام های مارتین و جاسپر روایت می شود. در ابتدا جاسپر از زندگی خود در زندان، خاطرات کودکی و خاطرات پدرش مارتین می گوید. اولین خاطرات مارتین به زمان کودکی او بر می گردد. زمانی که به مدت چهار سال به کما رفته بود و در این مدت برادرش تری به عنوان یکی از ورزشکاران محبوب استرالیا شناخته می شد. مدتی بعد مارتین هوشیاری خود را به دست آورده و به زندگی برگشته، در حالی که برادرش تری به یک تبهکار تبدیل شده است.
در ادامه مارتین مادر و ناپدری اش را در طی یک آتش سوزی از دست می دهد. او که تصور می کند تری نیز در آتش سوزی از بین رفته، شهر محل زندگی اش را ترک کرده و برای یافتن عشق قدیمی خود کارولین به پاریس نقل مکان می کند. در پاریس با یک مرد تایلندی به نام ادی و زنی به نام آسترید آشنا می شود. مدتی بعد مارتین و آسترید صاحب فرزندی به نام جاسپر می شوند. آسترید به دلیل افسردگی و جنون خودکشی می کند و مارتین را با جاسپر تنها می گذارد.
مارتین در تربیت جاسپر روش ویژه ای را به کار می گیرد. او به جای فرستادن جاسپر به مدرسه، او را با عقاید خودش تعلیم می دهد. ولی از آنجایی که روان آشفتهای دارد، کارش به آسایشگاه روانی می کشد. جاسپر نیز به پرورشگاه فرستاده می شود. در ادامه مارتین از آسایشگاه مرخص شده و با کمک یکی از دوستانش به نام آنوک یکی از ایده هایش را به اجرا می گذارد. ایده ای که او را به شخصیتی محبوب و ثروتمند در استرالیا تبدیل می کن.
ولی اندکی بعد به دلیل کلاهبرداری دوست تایلندی اش ادی، ناچار به فرار از استرالیا می شود. او به همراه جاسپر، ادی و کارولین که به تازگی او را یافته به تایلند می گریزند. در آنجا متوجه می شوند که تری برادر مارتین در تمام این سال ها زنده بوده و اکنون به عنوان رئیس یک گروه تبهکار فعالیت می کند. پس از وقوع ماجراهای گوناگون در تایلند، مارتین که به سرطان مبتلا شده تصمیم می گیرد که به استرالیا برگردد و در آنجا بمیرد.
جاسپر با او همراه می شود و آن دو به همراه گروهی از مهاجران غیرقانونی از راه دریا به سمت استرالیا حرکت می کنند. مارتین در داخل قایق و در حالی که از دور به استرالیا نگاه می کند از دنیا می رود و جاسپر به همراه مهاجران دستگیر می شود. جاسپر پس از آزادی از زندان، به سراغ وسایل قدیمی پدرش می رود و دفترچه خاطرات او را به همراه تصاویری از مادرش می یابد.
چرا باید رمان جز از کل را بخوانیم؟
داستان های متنوع موجود در رمان جز از کل به همراه وقایع متعدد و مفاهیم گوناگون موجب شده که توصیف این رمان بسیار دشوار باشد. به طور کلی می توان گفت که کتاب جز از کل داستانی جذاب و پرکشش، نثری روان و درون مایه ای فلسفی دارد. قطعاً این کتاب می تواند بسیار سرگرم کننده باشد، زیرا غنی از روایت های گوناگون و جملات ژرف و پر معناست.
واضح است که استیو تولتز با نگاه عمیقی مسائل را می نگرد و در هنگام داستان گویی نیز جنبه های مختلف هر پدیده ای را در نظر دارد. او در رمان جز از کل از بسیاری از مسائل سخن گفته است؛ از عشق، خانواده، تنهایی، مرگ و جاودانگی. و البته همه اینها را در قالب داستانی شگفت انگیز بیان کرده است. طنز سیاه جاری در رمان جز از کل به همراه مضامین متنوع آن از جمله ویژگی های شاخص این اثر به شمار می رود.
مشخصات ترجمه پیشنهادی
- انتشارات:نشر چشمه
- مترجم:پیمان خاکسار
- تعداد صفحه:656
بریده های از رمان
وقتی بچه هستی برای این که پیرو جمع نباشی با این جمله به تو حمله میکنند “اگر همه از بالای پل بپرند پایین تو هم باید بپری؟” ولی وقتی بزرگ می شوی ناگهان متفاوت بودن با دیگران جرم به حساب می آید و مردم میگویند “هی. همه دارن از روی پل می پرن پایین، تو چرا نمی پری؟”
”آدم ؛
در تنهایی احمق است
ولی در جمع ، رسما بدل به الاغ میشود!“
مردمانی هستند در این زمین که کارشان وضع قوانینی است که روح انسان راخرد میکند.
بعد کسانی هستند که روحشان به دست کسانی که کارشان خرد کردن است خرد میشود.
بعد کسانی هستند که این جایند تا قوانین را بشکنند تامردمانی راکه روح بقیه ی مردمان را میشکنند،بشکنند .
من یکی از انها هستم.
خندهدار است که باید برای دکتر و وکیل شدن آموزش ببینید ولی برای پدر و مادر شدن، نه
هر هالویی میتواند پدر و مادر بشود، حتی لازم نیست در سمیناری یكروزه شرکت کند.
این عادت احمقانه را دارم که فکر کنم همه چیز بهتر می شود حتی وقتی تمام شواهد بر چیز دیگری دلالت دارند . حتی مواقعی که همه چیز بدتر و بدتر و بدتر می شود!
ما در زمینی قابل اشتعال زندگی میکنیم. همیشه آتش هست. همیشه خانه ها از دست می روند و زندگی ها گم می شوند.
ولی هیچ کس چمدانش را نمی بندد و به چراگاهی امن تر نمی رود. فقط اشکشان را پاک می کنند، مردگانشان را دفن میکنند و بچه های بیشتری می آورند و پایشان را در زمین محکم تر میکنند.
میخواهم همه چیز را تمام کنم ولی نمیدانم چهطور، شاید بیتفاوتیام است که باعث میشود هر روز بیشتر دوستم داشته باشد اگر میخواستم بمانم احتمالاً گوشم را میگرفت و پرتم میکرد بیرون ولی چون میداند خودم قصد رفتن دارم این کار را نمیکند. او میداند لذت پرت کردن یک نفر به خیابان تا چه اندازه کم میشود وقتی خود طرف با یک فشار انگشت پا به فرار میگذارد.
هیچوقت نباید تلفن جواب داد یا در را روی کسی باز کرد. اینجوری مجبور نمیشوی به کسی نه بگویی.
هیچچیز مثل سفری نوستالژیک تو را نسبت به گذشته و حال بیگانه نمیکند. همچنین آنچه را در تو بیتغییر مانده میبینی، چیزی که شهامت یا قدرت عوض کردنش را نداشتهای، همچنین تمام ترسهای گذشتهات را، آنهایی که هنوز همراهت هستند. شکستهایت قابل لمس میشوند. وحشتناک است اینکه هر جا راه بروی به خودت تنه بزنی.
عشق بدترین خبرچین است چون به شما القا میکند که ابدی و پابرجاست -تصور پایان زندگیتان راحتتر از تصور پایان عشق است؛ و از آنجایی که عشق بدون صمیمیت هیچ است و صمیمیت بدون شریک شدن هیچ است و شریک شدن بدون صداقت هیچ است، باید تمام رازها را برملا کنید چون بیصداقتی در صمیمیت همهچیز را زیر سؤال میبرد و به تدریج عشق باارزش شما را مسموم میکند.
وقتی مردم فکر میکنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان میشوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت میکنی به تو چنگ و دندان نشان میدهند.
مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییرناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی میمونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانهوار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر میکنه