نام خوش بو
حکایت نام خوش بو از کتاب رساله قشیریه
یکی از عارفان (بُشربن حارث) روزی در راه کاغذی دید که نام مبارک پروردگار (بسم الله) بر آن نوشته شده بود و مردم پا بر آن مینهادند و میگذشتند. ایستاد و کاغذ را برگرفت و آن کاغذ را معطّر گرداند و اندر شکاف دیوار نهاد تا از آسیب پای رهگذران در امان باشد.
مدتها گذشت. شبی به خواب دید که ندایی به او میگوید: «ای دوست نام من خوش بو کردی و مرا بزرگ داشتی و حرمت نهادی. ما نیز نام تو معطر گردانیم در دنیا و آخرت تو را بزرگ و گرامی خواهیم داشت».