حکایت فوت کوزه گری
حکایت فوت کوزه گری از مصطفی رحماندوست
کوزهگری ماهر و ورزیده، شاگردی داشت که چندین سال نزد او کار کرده و فنون کوزهگری را از او فراگرفته بود.روزی شاگرد دستمزد بیشتری از استاد درخواست کرد. کوزهگر بر دستمزد او افزود.پس از مدتی باز شاگرد، سرناسازگاری گذاشت و گفت: «دیگر فن کوزهگری را به تمامی آموختهام و قصد دارم در کارگاه خود، استادکار شوم.»کوزهگر از او خواست به پاس حقی که بر گردن او دارد، چند ماهی بماند و یاریاش کند.شاگرد، بیاعتنا به درخواست استاد، او را رها کرد و کوشید در کارگاه خود برای رقابت با استاد مرغوبترین کوزهها را بسازد. او با دقت شروع به ساختن کوزه کرد اما لعاب هیچیک از کوزهها زیبا و شفاف از کار درنیامد.شاگرد، ناگریز نزد استاد بازگشت. استاد او را واداشت مدتی دیگر نزد او بماند تا اشکال کار را دریابد. سرانجام یک روز استاد گفت: «رمز مرغوب بودن کوزهها در این است که هر کوزه را پیش از آنکه در کوره بگذارم، فوت میکنم تا گرد و خاک از روی آن پاک شود. تو همین یک نکته را در نظر نداشتی و اشکال کار تو تنها یک فوت بود؛ فوت کوزهگری!»