نادر نادر پور ««کینه»»
شعر کینه از نادر نادرپور
کاش از سینهي خود میکندم
این نهالی که بهخون پروردم
کاش چون مکر تو را میدیدم
از تو و عشق تو بس میکردم
مرتبط-شعر
شعر کینه از نادر نادرپور
یکه با مردن من زنده شدی
چه از این زنده شدن حاصل توست
کینهي تلخ مرا کم مشمار
که بهخونخواهي من قاتل توست
تا بهدندان بکَند ریشهي تو
میطپد در رگ من کینهي من
گور عشق من اگر سینهي توست
گور عشق تو شود سینهي من
مرتیط-فاضل نظری اندوه
تب گرمی که مرا تشنه گداخت
عشق من بود و مرا دشمن بود
در تو بیمایه اگر در نگرفت
چهکنم، قلب تو از آهن بود
کاش از سینهي خود میکندم
این نهالی که بهخون پروردم
کاش چون مکر تو را میدیدم
از تو و عشق تو بس میکردم
مرتبط-بوسه جام رهی معیری
دل تو مردهصفت خاموشست
دل من در طپش سوداهاست
چهتوان گفت که خشکی، خشکیست
چهتوان کرد که دریا، دریاست!
هان مپندار، مپندار ای زن
که چنین زود دل از من کندی
تو بههر جا که روی، تنهائی
تو بههر جا که روی، پابندی
من تو را باز بهخود خواهم خواند
من تو را از تو رها خواهم کرد!
تا کنارم بنشینی همه عمر
بندت از بند جدا خواهم کرد