احمد شاملو؛غریب
شعر غریب از احمد شاملو
غریبی رعد اسا از اعماق نهانگاه طاقت زدگی
غریو شوریده حالگونه یی گریخته از خویش
از برجوارهی بامی بیحفاظ غریوی بیهیچ مفهوم اشکار در گمان
بیهیچ معادلی در قاموسی، بیهیچ اشارتی به مصداقی
به یکی «نه» غریوکش شوریدهحال را غربتگیرتر میکنی
به یکی «اری» اما چون با غرور همزبانی در او نظر کنی
خود به پژواک غریوی رهاتر از او بدل میشوی:
به شیهه وارهی دردی بیمرزتر از غریو شوریدهسر به بام و بارو گریخته
و بیگار دلتنگی را به مشغلهی جنوناش میخکوب میکنی.
دانلود دکلمه با صدای احمد شاملو