ملک الشعرای بهار؛من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
شعر من نگویم مرا از قفس آزاد کنید از ملک الشعرای بهار
مطالب مرتبط
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان
چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
شمع اگر کشته شد از یاد مدارید عجب
یاد پروانه هستی شده بر باد کنید
بیستون بر سر راه است مبادا از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید
ای جوووون-اُم… سرهم بخوانید… من متوجه شدم که سایت آدمهای باحال و دوست داشتنی و باعشق و با شعور مثل عشق در نگاه اول آدم رو جذب خودش میکنه و بی اونکه بخوای تو دلت غنج میره وقتی پیداشون میکنی… خسته نباشید با عشقا .. پایدار باشید و دلداده…کاش جایی بود که همه با عشقا جمع میشدن.. مثل اون دوستان در گذشته که در مسجد محلشون جمع میشدن… البته گمونم هنوز بشه همون جاها جمع شد…با عشق
ممنون از نظر حال خوب کنتون کاش بشه