حسرتی زير زبان من است «اتائول بهرام اوغلو»
اتائول بهرام اوغلو حسرتی زیر زبان من است
حسرتی زير زبان من است
و دعايی پريشان
خاطراتِ مخنوق
به من بازتنمیگردانند
نه شعرها به من بازتمیگردانند
نه خردهريزهای مانده از آن تابستان
چه میشد اگر میتوانستم
يک سنگ باشم
يا يک خواب
يا يک باد
بهار
بازخواهدگشت
و من دوباره
طعم خوشبختی را خواهم چشيد
اما ترانهای مبهم خواهدبود
خوشبختیام
بعد از تو
ترجمه حسین صفا
خرید کتاب اگر قرار آمدن داری بیا