آکواریوم های پیونگ یانگ
آنچه خواهید خواند
دربارۀ رمان آکواریوم های پیونگ یانک
کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ یکی از دهها کتابی است که درباره فراریان کره شمالی نوشته شده اند. در این کتاب کانگ چول هوان داستان زندگی خود را روایت می کند. او از اقامتی ده ساله به همراه خانوادهاش در اردوگاه های کار اجباری واقع در کره شمالی، رهایی و فرار به کره جنوبی می گوید. کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ را اغلب با کتاب «یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ» سولژنیتسین مقایسه می کنند، زیرا در هر دو کتاب برای اولین بار اسرار اردوگاه های کار اجباری افشا می شود.
معلمهایمان معمولا با زشتترین و توهینآمیزترین شکل ممکن با ما رفتار میکردند. آنها به جای اینکه دانشآموزان را به اسم کوچک یا به اسم خانوادگیشان صدا کنند، از عباراتی مثل این استفاده میکردند: «هی، تویی که عقب کلاس تمرگیدی! هِی با توام، احمق ردیف سوم! هی، حرامزاده!»
معرفی نویسنده کتاب
کانگ چول هوان زاده ۱۸ سپتامبر ۱۹۶۸ روزنامه نگار و نویسنده اهل کره شمالی است. وی بنیانگذار و رئیس سازمان کمک به پناهجویان کره شمالی است. او بعد از تحمل ۱۰ سال زندگی در اردوگاه های کار اجباری کره شمالی از این کشور گریخته و به کره جنوبی مهاجرت کرده است. در سال ۲۰۰۰ کانگ چول هوان کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ را منتشر نمود. کتابی که شرحی است از تجربیات او در اردوگاه های کار اجباری کره شمالی. این کتاب به عنوان اولین گزارش از بازماندگان نجات یافته از این اردوگاه ها شناخته می شود. در حال حاضر کانگ علاوه بر همکاری با سازمان حمایت از پناهجویان کره شمالی در حوزه مطبوعات نیز فعالیت می کند.
خلاصه کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ
کانگ چول هوان جوانی است که ده سال از زندگی خود را در اردوگاه های کار اجباری کره شمالی سپری کرده است. او در کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ داستان زندگی خود را قبل از دستگیری خانواده اش، سال های مخوف اسارت، آزادی و فرار خطرناک خود از راه چین به کره جنوبی بیان می کند. چول هوان می گوید که پیش از اسارت زندگی نسبتا خوبی داشته است. در دوران کودکی از نگهداری از ماهی های گرمسیری و رسیدگی به آکواریوم هایش لذت می برده تا اینکه بعد از مدتی پدربزرگش ناپدید می شود. پدربزرگ چول هوان به خیانت متهم شده و به همین دلیل اعضای خانواده اش به اردوگاه کار اجباری فرستاده می شوند.
چول هوان نه ساله به همراه پدر، مادر بزرگ، عمو و خواهرش ناچار به اقامت اجباری در اردوگاهی کوهستانی می شوند. این اقامت اجباری به مدت ده سال ادامه پیدا می کند. در طی این ده سال زندگی آنها با کار طاقت فرسا، تحمل تحقیر و ضرب و شتم روزانه، خوردن گوشت سمندر، موش و قورباغه و مشاهده اعدام های متعدد سپری می شود. در پایان این ده سال چول هوان و خانواده اش از زندان آزاد شده و به جامعه کره شمالی باز می گردند. ولی بعد از آزادی ادامه زندگی در کره شمالی برای چول هوان غیر ممکن است. او با گوش دادن به برنامه های رادیویی کره جنوبی دوباره خود را به خطر می اندازد و نزدیک است که بار دیگر به اردوگاه های کار اجباری تبعید شود. پس از راه چین به کره جنوبی می گریزد. در ادامه کتاب چول هوان از تجربه زندگی در کره جنوبی و تفاوت های این کشور با کره شمالی صحبت می کند.
چرا باید رمان آکواریوم های پیونگ یانگ را بخوانیم؟
کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ سرشار از حقایق تکان دهنده و باورنکردنی است. با مطالعه این کتاب می توان برخی از واقعیت های کشور کره شمالی را از نزدیک لمس کرد. ولی در این کتاب برخی از واقعیت ها نمود بیشتری دارند. در این بخش برخی از این واقعیت ها را بررسی می کنیم.
با مطالعه کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ متوجه می شویم کره شمالی کشوری است که تقریباً همه جنبه های زندگی شهروندان آن تحت نظارت دائمی قرار دارد. چول هوان می نویسد: «از آنجا که در کره شمالی همیشه این اعتقاد وجود دارد که جنگ قریب الوقوع است و دشمنان در همه جا حضور دارند، تعجبی ندارد که ساختمان های مدارس بیست و چهار ساعته نظارت می شوند» سپس چول هوان توضیح می دهد که چگونه حتی پس از آزادی از اردوگاه کار اجباری او و خانواده اش تحت مراقبت بوده اند.
نکته دیگری که در کتاب مشهود است روش آموزش در کره شمالی است. دانش آموزان در کره شمالی به عنوان سربازانی کوچک آموزش می بینند. آنها همچون دانش آموزان کشورهای دیگر علوم، فنون و هنرهای مختلف را می آموزند، اما در کنار این آموزش ها درباره سلوک کمونیستی، تاریخ کشور کره شمالی و به ویژه زندگی رهبران خود نیز آموزش می بینند. واضح است که هدف از این آموزش ها تربیت نیروهایی وفادار و سرسپرده است.
از دیگر حقایقی که در کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ با آن مواجه می شویم، وجود فساد در کشور کره شمالی است. با وجود اینکه این کشور ادعا می کند جامعه ای کامل و عاری از فساد دارد، ولی در جای جای کتاب با گزارش هایی مواجه می شویم که عکس این ادعا را ثابت می کند. در بخشی از کتاب چول هوان تعریف می کند که چگونه دوستش که به جرم سرعت غیرمجاز دستگیر و به اعدام محکوم شده، بعد از سه ماه از زندان آزاد می شود. چول هوان توضیح می دهد که دوستش با دادن هدایایی چون یخچال، تلویزیون و پول نقد به قاضی خود را از اعدام نجات داده است.
اما یکی از تکان دهنده ترین قسمت های کتاب به بیان احساس چول هوان درباره اردوگاه های کار اجباری اختصاص دارد. او در صفحه ۱۵۹ کتاب می گوید: «من فکر می کنم واقعا از ترک آن مکان می ترسیدم. دیگر آن کوه ها را نمی دیدم. در اعماق قلبم عاشقشان بودم. آنها میله های زندان و چهارچوب زندگی من بودند. آنها رنج و وجود من بودند که در هم تنیده شده بودند.» این مسئله که یک زندانی از محل اسارت خود به عنوان مکانی نوستالژیک یاد کند پدیده جدیدی نیست. با این حال اردوگاه های کار اجباری وحشتناک تر از آن هستند که به عنوان مکان هایی خاطره انگیز تصور شوند. اما چول هوان که از ۹ سالگی به یکی از این اردوگاه ها اعزام شده و ده سال از عمر خود را در آن سپری کرده احساسی عجیب به این مکان جهنمی دارد. او در این مکان رشد کرده و بزرگ شده، از این رو ترک آنجا برایش آسان نیست.
مشخصات ترجمه کتاب
- انتشارات:نشر ثالث
- مترجم:بیژن اشتری
- تعداد صفحه:340
بنا به یک سنت کنفسیوسی که به نوعی تا دوران حاضر نیز تداوم یافته، یک زن ازدواج کرده حتا اگر از شوهرش هم جدا شود یا طلاق بگیرد، باز باید نزد خانواده شوهرش باقی بماند و با آنها زندگی کند. چنین زنی اگر تلاش کند که نزد والدین خودش بازگردد به احتمال بسیار زیاد مورد پذیرش آنها قرار نخواهد گرفت.
آنها چیزی نداشتند از دست بدهند بجز زنجیرهای پاهایشان. در زندگیای اینچنین تلخ و سیاه، مرگ بهترین حادثهای بود که امکان داشت رخ بدهد.
اما مادربزرگ جور دیگری واکنش نشان میداد. او که وانمود میکرد هنوز به بهبود اوضاع کشور امیدوار است، به شدت با هر گونه ابراز انتقاد غیر مستقیم در باره کیم ایلسونگ مخالفت میکرد. ذهن مادربزرگ آکنده از حرفها و اندیشههای کلیشهای بود. ایدئولوژی کمونیستی حاکم این حرفها را در ذهن مادربزرگ جا داده بود. او هرگاه که با پرسشهای ناراحتکننده بچههایش مواجه میشد، بدون لحظهای تردید جوابهایی تند و از پیش آماده شده را تحویل آنها میداد.
افراد بزرگسال، یا بهتر بگویم افراد پانزدهسال به بالا، ملزم به شرکت در مراسم اعدام در ملأعام بودند. من ترجیح میدادم به نحوی از حضور در این مراسم شانه خالی کنم.
برخی از زندانیانی که سالیان متمادی در گولاگ های شوروی زندانی بودند در خاطراتشان نوشتهاند گولاگ در حکم دانشگاه آنها بوده. اما گولاگ یا اردوگاه یودوک چنین ویژگیای برای من نداشت. تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیت انسانها برای رذالت و پستی بیانتهاست.
فراریان کره شمالی خاصی به مذهب علاقه دارند. یکی از دلایل این علاقه، تبلیغات ضد مذهبی حکومت کره شمالی است که به جای لامذهب کردن مردم باعث علاقهمندی بیشتر آنها به دین و مذهب شده است. اما به باور من، دلیل مهمترِ ولع بیپایان مردم کره شمالی به مذهب میل ذاتی آنها به عشق، عطوفت و مهربانی است؛ چیزهایی که همیشه از آن محروم بودهاند.
گهگاه از دست دانشجویان چپگرای دانشگاه حسابی عصبانی میشدم. آنها همیشه سعی میکردند توجه مرا به کمبودها و نقایص نظام حکومتی کره جنوبی معطوف کنند. آنها میگفتند شمال هر عیبی داشته باشد حداقل از مفاسد سرمایهداری و نبرد پایانناپذیر و بیرحمانهاش برای کسب سود بیشتر در امان مانده است! من با وجودی که آشنایی زیادی با مباحث تئوریک و روشنفکرانه نداشتم، تحت تأثیر اینجور حرفها قرار نمیگرفتم. تنها حرفی که به دانشجویان چپگرا میزدم این بود: «اگر خیلی دوستدار حکومت کره شمالی هستید، خوب تشریف ببرید شمال! چند روز که آنجا بمانید آنوقت بعید میدانم مثل حالا خطاهای کیم ایلسونگ را توجیه کنید.»
من به این نتیجه رسیدهام که حکومت کره شمالی همانقدر از جهل و بیاطلاعی مردم خودش نسبت به دنیای بیرون سوء استفاده کرده که از جهل و بیاطلاعی دنیای آزاد نسبت به تهدیدات و جنایتهای این رژیم علیه مردم خودش.
در یک طرف کرهایها هستند، و در طرف دیگر… نیز کرهایها. با این حال، هر طرف کاملا جدا از طرف دیگر است. هر دو کشور هر گونه عبور و مرور از مرزهای مشترکشان را ممنوع کردهاند. اگر در جنوب باشی و برادری در شمال داشته باشی، هرگز نمیتوانی از حال و روز او اطلاع حاصل کنی. اگر ساکن جنوبی و مادرت ساکن شمال، به صلاح توست مادرت را برای همیشه فراموش کنی. اما اصلا نگران نباشید؛ سانتیمتر به سانتیمترِ «منطقه غیر نظامی» آکنده از سرباز است؛ آکندهتر از هر کجای دیگری در این سیاره خاکی.شورهایی که قوانین مربوط به این جداسازی را پذیرفتند در سال ۱۹۴۸ به وجود آمدند. کشور کره بیش از سی سال از ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۵ مستعمره امپراتوری ژاپن بود. امپراتوری ژاپن در پی بمباران اتمی دو شهر هیروشیما و ناکازاکی توسط آمریکاییها، سقوط کرد و به این ترتیب کره از یوغ استعمار ژاپن آزاد شد. اما بلافاصله در همین سال ۱۹۴۵ سربازان شوروی بخش شمالی کره و سربازان آمریکایی بخش جنوبی کره را تصرف کردند. به این ترتیب کره عملا به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شد.
با این حال مهمترین عامل آزادی ما مرگ پدربزرگم بود. البته ما هرگز از تاریخ دقیق مرگ پدربزرگ باخبر نشدیم. اما روال معمول اینگونه است که حکومت تا زمانی که زندانی سیاسی زنده است خانواده او را از زندان آزاد نمیکند. آنها آنقدر منتظر میمانند تا زندانی سیاسی بمیرد. تنها بعد از مرگ زندانی سیاسی است که اجازه آزادی خانوادهاش صادر میشود.
یک تفاوت دیگر هم وجود داشت: عامل رنجها و مصیبتهای پارتیزانهای روی پرده دشمنان خارجی بودند اما عامل مصیبتهای ما عدهای از هموطنان خودمان بودند.
یکی دیگر از وظایفم گرم نگه داشتن دائمی اتاق ویژهای بود که به امر آموزش و تبلیغ اندیشههای انقلابی کیم ایلسونگ اختصاص یافته بود. ما و خانوادههایمان نفرین شده بودیم تا بر اثر سرماخوردگی بمیریم اما پوسترها، کتابها و عکسهای کیم ایلسونگ نیاز به گرمای دائمی داشتند.
وقتی به تاریخ نگاه میکنم میبینم که قدرتهای کمونیستی در هر زمان و مکانی که بودهاند همواره دامهای مشابهی را بر سر راه مردم پهن کرده و آنها را در توهّمِ رسیدن به جامعهای آرمانی قربانی کردهاند. ثمره چنین اعمالی به رنج و مصیبتهای بسیار در گوشه و کنار جهان منجر شده است؛ از فرانسه و مصر گرفته تا کامبوج و چین. اما شاید بیش از هر جای دیگری، ارمنستان شاهد چنین جنایتهایی بوده است.
انسان مبتلا به گرسنگی حاد شبیه حیوان رفتار میکند. تأثیر گرسنگی حاد روی رفتار انسانها تقریبآ یکسان است و از این حیث تفاوت چندانی بین استاد دانشگاه، کارگر و دهقان وجود ندارد. من به تجربه دریافتهام که این نوع تمایزهای فکری و طبقاتی تأثیر بسیار کمی در رفتار و عملکرد افراد گرسنه دارد. از نزدیک شاهد بودهام که گرسنگی حاد چگونه باعث زایل شدن عقل و منطق میشود. آدم گرسنه مشرف به موت حاضر است موش زنده را در جا و بدون لحظهای تأمل قورت دهد.