قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

جنگجوی عشق؛برای رسیدن به خواسته هایت بجنگ!

رمان جنگجوی عشق
0 366

شاید کار عشق همین است؛ ماندن در کنار چیزی‌که قدرتمندتر از ماست: عشق و رنج. انگیزه‌ای که آن‌ها را کنارمان نگه می‌دارد، این است که می‌دانیم عشق و رنج ما را می‌کُشد، اما فقط بخشی از ما را.

دربارۀ رمان جنگجوی عشق

داستان جنگجوی عشق را میتوان یک گزارش شخصی صادقانه و شگفت انگیز دانست.گزارشی از «خود»ی بی اندازه شکننده و نحوه ی گذار آن از قوانین حاکم.در این داستان «گلنن دویل ملتن» با معرفی خود به عنوان جنگجوی عشق به شرح زندگی ،عواطف و افکار خود میپردازد.شیوه ی بیان صریح و بی پروای نویسنده از خود و احساساتش به راحتی مخاطب را از همان ابتدای داستان مجذوب خود می کند.

گلنن دویل ملتن
گلنن دویل ملتن

در ابتدای این شرح حال نویسنده به طور غیرمستقیم به جنگجوی عشق بودن خود اشاره کرده است؛به عبارتی او به کمک چند جمله در بخش های آغازین داستان به آشکارسازی دیدگاه خود درباره ی قوانین جهان پرداخته است.

«ما میدانیم جهان از ما چه میخواهد.ما میدانیم باید تصمیم بگیریم که آیا کوچک،آرام و ساده باقی بمانیم یا به خودمان اجازه دهیم به همان اندازه ای که برای آن ساخته شده ایم بزرگ،ناآرام و پیچیده باشیم.هر دختری باید تصمیم بگیرد که به انتظار ستایش بنشیند یا برای عشق مبارزه کند.»

در رمان جنگجوی عشق شاهد سه اتفاق مهم که برای نویسنده رخ میدهند هستیم.هرکدام از این اتفاقات به نحوی مسیر زندگی او را تغییر داده و دیدگاه هایش را دستخوش تغییراتی اساسی میکند.اتفاقاتی چون اطلاع یافتن از بارداری،رفتن به کلیسا و رو به رویی با نقاشی مریم مقدس و نیز خیانت همسرش به منزله ی چالشی در جهت آگاهی از نیرو و قدرت مواحهه با رنج برای او بوده اند.هریک از این رخداد ها به نوبه ی خود به گلنن کمک میکنند تا به تدریج از «نماینده»ای که به جای «خود» به نمایش میگداشته فاصله بگیرد و به کفایت آن برای ظاهر شدن در دنیا ایمان بیاورد.

«بدن من می‌خواد عشق بده و بگیره، منم حرفشو گوش می‌کنم. موضوع فقط اعتمادکردن به کریگ نیست، اعتماد به خودمم هست.»

در بخش اول داستان شخصیت اصلی موجودی شکننده اما متظاهر به قدرت است که همواره  ترس عمیقی از ابراز خود واقعی اش دارد؛بنابراین با یادگرفتن «قوانین» خود را پشت نقابی که برای خود ساخته پنهان میکند.در این برحه از زندگی،گلنن برای دیده شدن در جمع دوستان و پنهان کردن آسیب پذیری اش خود را درگیر الکل،مواد مخدر و رابطه ی جنسی میکند.این روند تا زمانی که گلنن متوجه بارداری اش میشود ادامه می یابد.اما اطلاع پیدا کردن از این موضوع در روز مادر، باعث می شود وی حاملگی اش را به منزله ی دعوتی برای کنار گذاشتن سبک زندگی مخرب پیشین خود بپندارد و خود را برای پذیرفتن نقش مادری آماده کند.شک و شبهه ی گلنن در پذیرش این دعوت هنگام رویارویی با تصویری از مریم مقدس به یقین و باوری تبدیل میشود که ترس او را از احتمال به تنهایی بزرگ کردن فرزندش از بین میبرد.

نویسنده در بخش دوم به شرح روند زندگی خود این بار در نقش مادری و همسری میپردازد.اتفاق مهم دیگری که بار دیگر گلنن را به چالش میکشد خیانت همسرش به اوست.گلنن بار دیگر متوجه می شود که هر یک از نقش هایی که تا کنون برای فراز از واقعیت ها برگزیده می شدند،اکنون به چالش کشیده شده اند.در اینجاست که شخصیت اصلی داستان تصمیم به کشف و التیام «خود» آسیب دیده اش فارغ از هر آنچه «قوانین» تا کنون از او انتظار داشته اند، میگیرد.این بخش به خوبی تغییرات به وجود آمده در دیدگاه های نویسنده و آمادگی او برای دیده شدن،پذیرش و ابراز خود به همان شکلی که هست،به نمایش میگذارد.

در بخش سوم با «گلنن»ی کاملا متفاوت رو به رو هستیم.اکنون گلنن بهبود یافته و رنج را به عنوان بخشی از وجود انسانی اش پذیرفته است.علاوه بر پذیرش خود و رنج هایش ،او موفق به کشف جنگجو و قهرمان درون خود نیز می شود و بنابراین خود را «جنگجوی عشق» می نامد.

آنچه مخاطب در سیر این داستان می آموزد آگاهی یافتن از این است که راه های میانبر و یا به گفته ی نویسنده«دکمه های راحتی» در طولانی مدت نمیتوانند پاسخگوی انسان در برابر پرسش های او در ارتباط با رنج باشند.رنج به طرز اجتناب ناپذیری با وجود و ذات انسان عجین شده است و حتی شاید لازم است بپذیریم ممکن است هیچگاه از بین نرود.اما از بین نرفتن رنج دلیل بر ناتوانی انسان در رو به رویی با آن نیست.چه بسا انسان در میان ناملایمات زندگیست که به زیبایی و قدرت خود پی میبرد.

مشخصات کتاب جنگجوی عشق

  • مترجم:سمانه پرهیزکاری
  • انتشارات:میلکان
  • تعداد صفحه:240

خرید کتاب با تخفیف ویژه

مطالب مرتبط

داستان من

بریده های از کتاب

خانواده‌های ما تجزیه می‌شوند، چون یاد گرفته‌ایم از هم بترسیم. برای داشتنِ صلح و آرامش، برای دوباره‌به‌خاطرآوردن، باید اجازه بدهیم عشق ما را به هم برگرداند.

این درست بود که می‌خواستم زیبا و اغواگر باشم؛ اما اشتباه کردم که نظر دیگران را دربارهٔ معنای کلمات پذیرفتم. به این فکر می‌کنم که لازم است لغت‌نامه‌ای را که دنیا دربارهٔ معنای کلمات به من داده، دور بیندازم و لغت‌نامهٔ خودم را بنویسم. لغت‌نامهٔ دنیا، مادربودن، همسربودن، انسانِ‌باایمان‌بودن، هنرمندبودن و زن‌بودن را به شیوهٔ خودش تعریف می‌کند و من این‌را نمی‌خواهم. پذیرشِ همین بایدها به‌قدر کافی مرا بی‌سواد و مبتدی بار آورده. من ناخوشایند شده‌ام و آماده‌ام تا دوباره شروع کنم.

می‌دانم حقیقت روی زمین چیست. ما یا به خودمان اجازه می‌دهیم سوختن رنج‌هامان را احساس کنیم یا می‌گذاریم کسی که عاشقش هستیم با آن بسوزد.

فقط یک قهرمان وجود دارد. اگر درون قلبت را ببینی، دیگر لازم نیست از آنچه هستی، بترسی!

حق با توست. من درد تو را می بینم و آن را احساس می کنم. ما می توانیم با هم آن را کنترل کنیم، و ما می توانیم از پس کارهای سخت برآییم. زیرا ما جنگجو هستیم.

واقعیت این هست هر کجا بروی، خودت هم آن جایی. ما از چاله فرار نکردیم. ما سَم را با خودمان آوردیم. هیچ تبدیلی وجود ندارد؛ فقط ادامه دادن است.

فرستاده شده ام تا بجنگم؛
برای هرچیزی که ارزش اش را داشته باشد:
حقیقت، زیبایی، محبت، آرامش و عشق.
برای رژه رفتن میان عشق و رنج، با قلبی گشوده و چشم‌هایی بینا،
برای ایستادن درون خرابی ها، و باور اینکه
قدرت من، نور من، حقیقت منو عشق من،
قوی تر از تاریکی ست.

حالا دیگر اسم خودم را می دانم:
جنگجوی عشق …

شجاع‌ترین آدم‌هایی که می‌شناسم، آن‌هایی هستند که از وسط آتش می‌گذرند و از طرف دیگرِ آن بیرون می‌آیند. آن‌هایند که پیروز می‌شوند.

شاید وظیفه من به‌عنوان مادرِ اِما این نباشد که او را از رنج کشیدن حفظ کنم، بلکه باید دستش را بگیرم و کمکش کنم تا از آتش عبور کند.

داشتنِ چیزی برای گفتن و نبودنِ کسی برای شنیدن، خیلی وحشتناک است. اوج بی‌کسی‌ست.

حتی شب‌ها هم نور کمی برای دیدن هست. ما هیچ‌وقت بی‌نور نمی‌مانیم. هیچ مصیبتی آن‌قدرها حقیقی نیست.

خواب تنها راهِ فرارِ من است، و هزینهٔ فرار، بیدار شدن با هوشیاریِ کامل و دانستنِ این است که کابوس نمی‌دیده‌ام.
این زندگیِ من است.

من اینجا هستم روی یک تخت، توی اتاقِ یک هتل-تنها- درحال ملاقاتِ خودم. چیز جدیدی درباره خودم فهمیده ‌ام. شاید چیزهای بیشتری برای فهمیدن باشد. سلام روحِ من! من درحال فهمیدنِ این‌ام که تو عاشق چه چیزی هستی. باید بیشتر از این موقعیت ‌ها برای خودمان فراهم کنم. قول می‌دهم. من خودم را ملاقات کرده ام و حالا می‌ خواهم از او به شدت مراقبت کنم؛ حداقل به همان شدتی که از آدم‌ های دیگرِ زندگی‌ ام مراقبت می ‌کنم. خودم را تنها نمی‌ گذارم. خودم را نادیده نمی ‌گیرم. دوباره خودم را گم نمی ‌کنم!

اگر نصف زندگی‌ات را به یاد نیاوری، کجای زندگی‌ات قرار گرفته‌ای؟ اصلا آن زندگی هنوز هم مال تو است؟

همه‌ی ما سعی می‌کنیم دیگران را نجات دهیم تا خودمان را نجات داده باشیم.

رنج ما را دو تکه می کند. وقتی کسی که رنج می کشد، می گوید: «خوبم… خوبم.. به این دلیل نیست که حالش خوب است. برای این است که خود درونش به خود بیرونش فرمان داده که واژه ی «خوبم» را به زبان بیاورد. او حتا گاهی اوقات اشتباهی می گوید: «خوبیم.» دیگران فکر می کنند که خودش و اطرافیانش را می گوید، ولی این طور نیست. او دو تکه ی خودش را می گوید: خود آسیب دیده و خود نماینده اش. نماینده ای که برای مصرف عمومی مناسب است! رنج، یک زن را دو تکه می کند تا کسی را داشته باشد که برایش دردودل کند، کسی که در دل تاریکی کنار او بنشیند، حتا وقتی دیگران – همگی به تنهایش بگذارند. من تنها نیستم. من به خودم آسیب رسانده ام، اما از طرفی هنوز نماینده ام را دارم. او ادامه خواهد داد. شاید بتوانم برای همیشه خود آسیب دیده ی درونم را پنهان کنم و نماینده ام را به دنیای بیرون بفرستم. او می تواند لبخند بزند، دست تکان دهد، و کم نیاورد؛ طوری که انگار هیچ اتفاق بدی نیفتاده. ما وقتی به خانه برسیم، می توانیم نفس بکشیم. ما در میان جمع، برای همیشه به وانمود کردن ادامه خواهیم داد.

میانگین امتیاز ها 5 / 5. 1

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X