نزار قبانی««شک داشتی مگر»»
شعر شک داشتی مگر از نزار قبانی
مطالب مرتبط
با من بگو
بگو
بگو
چگونه وارهم از شوقها و غصهها
با من بگو
از اعتیاد به تو _چگونه رها شوم
با من بگو ….بگو
زین شوق که به مرحله هذیان رسیده است، چون جان بدر برم
این قاتل پایبرهنه رقصان
تو پایکوبان در شریانم چه میکنی؟
شعر کامل شک داشتی مگر از نزار قبانی
آیا یقین نداری که تو زیباترین زنی
شک کردهای مگر؟
آری تویی که مهمترینِ زنانی در این جهان
شک کردهای مگر؟
تردید مکن
قدم نهادنت در قلب من مهمترین واقعه تاریخ و زیباترین خبر این جهان ماست
تردید داشتی که تو جانی و عمرمی؟
تردید مکن که من با آتشی که ز چشم تو دزدیدهام_ چه ها که نکردهام
ای باغ و بوستان و یاقوت و یاسمین
ای شاهزاده برحق شرعی و مردمی
ای ماهتاب من که تابانی هر شب از روزن سخن
ای سرزمین من که در تو زاییده گشته و سخن گفته و دفن میشوم
ای والاترین _که کس ندانست کدام موج مرا، به دامان تو رساند
کس باخبر نشد که چگونه بیامدی و چگونه بیامدم تا به تو رسم
ای گرمتر زهر شب آغوش و همتنی
آغاز گشتهام آن لحظهای- که درِ خانهام زدی
آیا ندیده ای
چه نازک شده دلم، وقتیکه دستهای تو خانهاش شده است
تردید مکن
آن لحظهای که دیدمت
آن لحظه بزرگ زندگانی من است
ای آتشی که گرفته سراپای من به خویش
ای شادی رماننده غمها ز قلبها
ای پیکرهی آتشفشانی که چو شمشیر میدری
ای…
ای بوی باغ گل که به سویم چو توسنی روانهای
با من بگو
بگو
بگو
چگونه وارهم از شوقها و غصهها
با من بگو
از اعتیاد به تو _چگونه رها شوم
با من بگو …بگو
زین شوق که به مرحله هذیان رسیده است، چون جان بدر برم
این قاتل پایبرهنه رقصان
تو پایکوبان در شریانم چه میکنی؟
آخر کجا و چگونه رسیدی
و چگونه توفیدهای در جان و پیکرم
در جان و پیکرم
باز سرایی حسین برهمت