قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

چرا آناکارنینا هنوز همچنان زیباست؟

رمان آناکارنینا
0 1,104

آنّاکارنینا همچنان اثری عاشقانه و دلربا

لئو تولستوی همینگونه می نویسد. او رمانِ بزرگِ آناکارنینا را با این جمله شروع می کند و با ساده ترین، عمیق ترین و پر معناترین جملاتی که از هنرش تراوش می کند رمان را می آفریند ، پرورشش می دهد ، حقایق پیچیده و برهنه ی زندگی را به تصویر می کشد و نقطه ی پایان را بر جمله ی آخِرِ رمانِ خود پررنگ تر از سایر نقطه ها می گمارد تا مزه ی رمان را بر دهانِ خواننده ابدی و جاودانه کند.

خانواده های خوشبخت همه شبیه هم هستند. هر خانواده ناراضی در نوع خود ناراضی است.

آنا کارنینا

اما این ویژگی ها تنها قطره ایی از چشمه یِ هنرِ نوشتنِ اوست. آنچه تولستوی را از بسیاری از نویسندگانِ نسلِ خود و بعد از خود جدا می کند، این است که وی عمیقا روانِ شخصیت های خود را می کاود و به خوانندگان اجازه می دهد زندگیِ شخصیت های او را با کیفیت و جزئیاتی بی نظیر تجربه کنند. تولستوی معتقد بود هدفِ هنر و ادبیات نه فقط ایجاد سرگرمی یا قصه گویی بلکه ایجادِ همدلی و درکِ بهتر دنیا و آدم هاست. او این هدف را با قراردادنِ خواننده به جای شخصیت های مختلف رمانش به دست می آورد، تا خواننده بتواند به جای قضاوتِ اخلاقی، با شخصیت ها همدلی کند.

اما داستانِ رمان درباره ی چیست؟

رمانِ آناکارنینا، تراژدیی عاشقانهْ حولِ زندگی و درگیری های عاطفیِ شخصیتِ اصلی داستان یعنی آناکارنینا است. آنا خود را در میانِ طوفانی دو جانبه و پرکشش می بیند که از یک طرف ملزم به وفاداری به شوهرش، کارنین است که زندگیِ اجتماعیِ خوبی برای او فراهم کرده اما شعله های عشق او هیچوقت بلند نشده و چهره ی یخ کرده ی آنا را گرم نکرده اند. از طرف دیگر نیز وِرونُسْکی، افسرِ نظامیِ عیاش، با عشقی آتشین و پر حرارت او را به سوی خود فرا می خواند و امید از روزهای شیرین و پر لذتی هدیه می دهد که آنا آرزویش را  همیشه می کشیده است. اما آناست که باید میان وفاداری به شوهر و عشق به فرزند محبوبش سرْیوژا و عشقِ اغواکننده و پرحرارت ورونُسکی یکی را انتخاب کند…

استفان آرکادیچ : موضوع این است که فرض کن زن داری و زنت را هم دوست داری و عاشق زن دیگری می شوی  معذرت می‌خواهم، از این جا دیگر هیچ حرفت را نمی‌فهمم…این حرف تو برای من درست به همان اندازه عجیب و نا مفهوم است که فرض کن وقتی اینجا خوب سیر شدیم، از کنار نانوایی که رد می‌شویم یک نان قندی بدزدیم!

آنا کارنینا

اما داستان در خطی موازی از زوجی دیگر پیگیری می شود و تولستوی با قلمِ هنرمندانه اش عشقِ کهنه ی کُنستانتین لِوین به کِیتی را به تصویر می کشد. لِوین روستاییِ سر به زیر و زمین دار و اندیشمندِ داستان که از شخصیت خودِ تولستوی الهام گرفته شده است چشم به کِیتی، خواهرزنِ برادرِ آنا دارد تا با پاسخ بله ایی او را به روستا ببرد. اما در میان بله و خیرهایِ رمان داستان های زیادی نهفته است و کثرت شخصیت های داستان به کمک و شاید به دشمنی با این شخصیت های اصلی می شتابند تا آن ها را به مسیری و مقصدی نامعلوم هدایت کنند. رمان آناکارنینا با وجود این عُشاقْ لحظه ایی از تب و تاب نمی افتد و تولستوی به بهترین نحوْ احساساتِ انسانی را به مانند ابرهایی دست یافتنی برای خوانندگان خود ملموس کرده است. تولستوی این رمان بلند را آن چنان خواندنی نوشته است که کنجکاوی و لذتِ درکِ زندگیِ شخصیت ها هرکس را مجاب به اتمامِ داستان می کند.

خلاصه کتاب آناکارنینا

اگر کتاب را نخوانده اید این بخش سبب لو رفتن داستان خواهد شد

رمان آناکارنینا با ورودِ آنا به خانه ی برادرش استیوا اُبُلونسکی در پتزربورگ آغاز می شود. ماجرا اینست که دالی چِرباتسکی، همسرِ اُبُلونسکی، از خیانت همسرش مطلع شده و خانواده پرجمعیتشان در خطر فروپاشی و گسستن قرار گرفته است. استیوا که نمی تواند دلِ همسر خود را دوباره بدست اورد به خواهرش آنا نامه می فرستد و تمام جریان خیانت را به او خبر می دهد تا آنا از مسکو راهی خانه ی آن ها شود تا دوباره روابط زناشویی ان ها را بهبود ببخشد.

آناکارنینا یک زنِ جذاب ، اجتماعی و بسیار مورد توجه جامعه ی روسیه است و همه او را به خاطر خوش رویی و زیبایی دوستش دارند. او زنیست مهربان که به خواهرزاده ها و پسرش فراوان محبت می کند و در حلِ مشاجره ها اولین کسیست که به کمک خانواده و آشنایان می شتابد . از آن سو و در خطی موازی داستان آنا، کُنستانتین لِوین ارباب و زمین دارِ روستاییست است که از کارکردن روی زمینش و زندگی در روستا بسیار لذت می برد. او از کودکی در خانواده ی ثروتمند چرباتسکی رفت و آمد داشته و از همان دوران مهرِ کِیتی، کوچک ترین عضوِ این خانواده بر قلبش افتاده بود. کیتی که بر اثر حرف های پدر و مادرش به نامزدی با کنت ورونسکی امید وعلاقه پیدا کرده بود به درخواست ازدواج لوین جواب نه داد تا لوین با ناامیدی از به روستایش در مسکو برود تا خود را وقف شغل و دارایی اش کند.

اگر کسی را دوست داری باید او را آن‌طور که هست دوست داشته باشی نه آن‌جور که گمان میکنی باید باشد!

کتاب آنا کارنینا

وِرونُسکی که افسری بود عیاش و خوش گذران کیتی را ملاقات کرد و او را علاقه مند و عاشق خود مرد ام اما علاقه ایی به ازدواج با او نداشت. این ماجرا ادامه می یابد تا ورونسکی در یک مجلس رقص عاشق آنا می شود و این وضعیت باعث افسردگیِ شدیدِ کیتی می شود. پزشکان به والدینش پیشنهاد کردند که او را برای مدتی از روسیه ببرند، پس همگی باهم به مسافرت رفتند.

در آلمان کیتی بهبود یافت و عشق به ورونسکی را فراموش کرد و دوستان جدیدی پیدا کرد. لِوین نیز به پیشنهاد دالی دوباره به دنبال کیتی رفت و از او خواستگاری کرد. کیتی نیز که علاقه ای همیشگی به لوین در قلبش وجود داشت درخواست ازدواج او را با عشق پذیرفت و آنها ازدواج کردند و به روستا رفتند. با وجود حسادت و عدم اعتماد لوین از وقایعی که در گذشته اتفاق افتاده بود، این ازدواج خوش یمن و دائمی بود. كیتی هنگام مراقبت از برادرِ بیمار لوین، نیكولای، بسیار دلسوز و پر از قدرت بود.

کیتی پس از مدتی صاحب پسری شد و این باعث شادی بیشتر خانواده آن ها شد. اما لوین داستان تولستوی دارای شخصیتیست که شباهت زیادی به خودِ تولستوی دارد که حتی پس از ازدواج نیز هنوز در جستجوی خودش بود. او به خدا ایمان پیدا کرد اما در اعماق وجود خود می دانست که کسی نمی تواند ایمان قلبی را به او بدهد اما سرانجام در پایان او معنای زندگی را پیدا کرد.

اما در خط داستانی دیگر داستان رابطه ی آنا و ورونسکی کاملاً متفاوت است. آنا با یک مقام رسمی دولتی به نام الکسی الکساندروویچ کارنین، ازدواج کرده و رابطه آنها سرد و بی عشق بود.

پس از ابرازِ عشقِ کنت ورونسکی، آنا سعی کرد با رفتن به مسکو از عشقِ او فرار کند اما ورونسکی بیخیالش نشد و آنها هر روز یکدیگر را می دیدند. شوهرِ آنا به دلیل شایعاتی که درباره ی آنها در حال گسترش بود از این وضعیت مطلع شد. او به آنا التماس کرد که حد روابطشان را نگه دارد تا از رسوایی جلوگیری کند اما آنا به هیچ وجه به او گوش نداد.آنا از ورونسکی باردار شد و آنا کمی قبل از شرکت در مسابقه اسب سواری، این خبر را به او گفت. این خبر خوشحال کننده تقریباً ورونسکی را شوکه کرد و چهره ی حیرت زده ی آنا از این اتفاق، احساساتش را به ورونسکی نشان می داد.

به همین سبب در راه خانه آنا رابطه اش را به همسرش اعتراف می کند اما همسرش از طلاق خودداری می کند. او آنا را از دیدن ورونسکی منع می کند. ماهها در رنج سپری میشود و این در حالی است که ورونسکی سعی می کند آنا را راضی به ترک همسرش کند. او یک دختر بچه به دنیا می آورد و در هذیان پس از تولد، آنا خواستار بخشش شوهر است. شوهرش، او و نوزادش را می پذیرد و این خبر ورونسکی را چنان شوکه می کند که سعی می کند به خودش شلیک کند. شلیکی که عوض مرگ رسوایی به بار می آورد.

از آنجایی که هر دو در حال بهبود هستند، آنا تصمیم می گیرد با ورونسکی فرار کند. او دخترش را با خودش می برد، اما شوهرش اجازه نمی دهد پسرشان را که آنا را بسیار دوست داشت، با خودش ببرد. آن ها به ایتالیا نقل مکان کردند و آنا خوشبخت و عاشق بود. پس از مدتی رنج دوری از پسرش برایش بیشتر شد و این باعث شد که به روسیه برگردد. ورونسکی او را همراهی کرد و به محض رسیدن به خانه قدیمی خود، به اتاق کودک رفت و در آنجا به او خبر دادند که به پسرش گفته شده است که او مرده است.

در زندگی وضعی نیست که انسان نتواند به آن خو بگیرد، به ویژه هنگامی که ببیند همه اطرافیانش آن را پذیرفته اند.

آنا به دلیل وضعیتِ فعلی اش مقبولِ جامعه ی روسیه نبود. آنها به ملک آنا در دهکده رفتند و در آنجا زندگیِ شیک و تجملی را ادامه دادند.

زندگی مشترکِ آنها هنگامی آزمایش می شود که ورونسکی به این نکته توجه می کند که دختر کوچکشان نام خانوادگی کارنین را یدک می کشد، بنابراین او از آنا می خواهد که شوهرش را طلاق دهد. او همچنین هر روز بیشتر از قبل به حرفه ی افسری،  جاه طلبی ها و زندگی که به خواسته ی خودش برای آنا فدا کرده بود فکر می کرد. آنا احساس تملک بیشتری می کند، حسادت می کند و دوباره زندگی قدیمی، پسر و موقعیت اجتماعی خود را می خواهد. او عصبی می شود و دیر شب شروع به مصرف مورفین می کند. افسردگی شدید او باعث می شود خودش را به زیر قطار بیندازد. ورونسکی نمی تواند از پسِ مرگ برآید و زندگی توخالی دارد. همین موضوع سبب می شود تا در پایان وی برای داوطلب شدن در جنگ صربستان و ترکیه اقدام کرد. اقدامی بیشتر به امیدِ شهیدشدن تا خدمت به وطن.

در رمان ما دو نوع عشق داریم. عشق شادی آفرینِ بین کیتی و لِوین که بر اساس اعتماد و آرامش آفرین بودنش شکل گرفته است و عشق متلاطم و عمیق بین آنا و ورونسکی که مبتنی بر خودخواهی و مالکیت است. عشقی که آنا را به دلیلِ رابطۀ پنهانیِ خود از چشمان تمام مردمی که میپرستیدنش انداخت و برای همیشه انگشت نمایش کرد .آنا ریا نمی کرد و نمی توانست خودش را چیزی که نیست نشان دهد. همین باعث شد آنا رابطه اش با ورونسکی را پنهان نگه ندارد و فشارِ جامعه باعث خودکشی او شد.

اما چه چیزی آنّاکارنینا را خاص می کند؟

رمانِ آناکارنینا فقط یک قطعه ی هنریِ عادی نیست بلکه در نوعِ خود یک تجربه ی بسیار غنی و نزدیک به زندگیِ واقعیست. تولستوی در هنر هرچقدر کم داشته باشد که ندارد و بسیار هنرمند است، هنر را با زندگی ملموس در رمانش کامل کرده است. هنگامی که آناکارنینا را می خوانید، زندگی متناوبی را تجربه می کنید. زندگی غنی یک روستا ،محیط راکد شهری ، صدای خنده و جیغ مردم ، رنج ها و تفکرات عمیق روزمره ی آنها را تجربه می کنید و مبارزات و سفرهای آنها را برای غلبه بر این مبارزات درونی و بیرونی درک می کنید. شما در کنار شخصیت ها و دردرونِ متن با آن ها زندگی می کنید و غنای زندگی را با کیفیتی عجیب و جدید تجربه می کنید.

اما چیزی که این رمان را خاص تر از بسیاری رمان ها می کند این است که بینشی عمیق به روابط انسانی و وضعیت روانی افراد می دهد. به این صورت که می توان از طریق این کتاب، نحوه ی درهم آمیختن دیدِ انسانی ، وضعیت روانی و هدایت زندگی فرد را مشاهده کرد. تولستوی در رمان آناکارنینا در جایی از کتاب، حتی از دید یک سگ نیز نوشته است و این علاوه بر اینکه به هیچ وجه غیر طبیعی نیست بلکه دلیلیست بر هوش و زکاوت و بینش عمیقِ لئو تولستوی به زندگی. این ویژگِی نوشتاریِ تولستوی موشکافانه و دقیق نشان می دهد که او چگونه این سازگاری عمیق را با ذهنیت شخصیت هایش گره زده و داستانی می گوید که تا به امروز همچنان پرستیده می شود.

درکنارِ تمام این ها رمانِ آناکارنینا یک رمان عالیست  به این دلیلکه التیام می دهد. در حالی که شخصیت ها درد و رنج زیادی را متحمل می شوند، ما با آنها همدلی می کنیم و دروس سخت زندگی را می آموزیم. ما درباره آن شخصیت ها قضاوت نمی کنیم، در عوض، با آنها می نشینیم و می بینیم که آنها همان دردی را که ما یک بار متحمل شده ایم، تجربه می کنندکه این در ترمیم زخم های قدیمی به افراد کمک می کند. این رمان مانند رودیست شفاف و زلال که به آرامی جریان دارد و می توان زخم ها و رنج های خود را در آن شست. شاید باید به گفته ی ویلیام فاکنر صحه بگذاریم که گفته است: “رمان آناکارنینا بهترین رمانیست که تاکنون نوشته شده است.”

اگر به دنبال کمال بگردی، هرگز خشنود نخواهی بود.

فیلم آناکارنینا

از رمانِ آناکارنینا در طولِ تاریخ و از زمان نوشته شدنِ آن در اواخرِ قرن 19 تا به حال اقتباس های بسیاری شده است. اما بهترین و شاید نزدیک ترین اقتباسی که تا به امروز ساخته شده است فیلمیست به همین نام، محصول کشورِ بریتانیا و سال ۲۰۱۲  که اقتباسیست از تام استاپارد از همین رمان که جو رایت آن را کارگردانی کرده است.

فیلمِ آناکارنینا موفق شد در هشتادوپنجمین مراسم اسکار نامزد 4 اسکار و در شصت و ششمین جوایز آکادمی بریتانیا نامزدی در ۶ رشته را به دست آورد که در نهایت جکلین دورن در رشته ی طراحی لباس و صحنه هر دو جایزه را دریافت کرده است. علاوه بر این آناکارنینا ۶ نامزدی در هفدهمین جوایز ستلایت را به دست آورد از جمله بهترین بازیگر نقش مکمل برای نایتلی و بهترین فیلم‌نامه ی اقتباسی برای استاپارد.

فیلم آنا کارنینا
فیلم آنا کارنینا

مشخصات ترجمه پیشنهادی کتاب آناکارنینا

در نهایت رمان آناکارنینا توسط نشرهای مختلف و ترجمه های گونانونی منتشر شده است و بارها  برای تجدید چاپ به زیر دستگاه چاپ انتشارات رفته است. اما درباره ی بهترین ترجمه ی موجود از این رمان در بازار می توان به ترجمه ی سروش حبیبی از نشر نیلوفر و همچنین حمیدرضا آتش برآب از نشر علمی و فرهنگی اشاره کرد که هردو مترجم از زبان روسی به صورت مستقیم ترجمه کرده اند و واقعا هردو ترجمه ترجمه هایی اند بی نظیر و بسیار خواندنی.

  • انتشارات:نیلوفر
  • ترجمه:سروش حبیبی
  • تعداد صفحه:997

خرید کتاب آناکارنینا با تخفیف و ارسال رایگان 🛒

بریده های از کتاب آناکارنینا

شاید اگر می‌دانست که این آگاهی به این شدت زنش را می‌آزارد از پنهان داشتن گناهان خود از او عاجز نمی‌ماند. هرگز به روشنی به این موضوع فکر نکرده بود بلکه به ابهام گمان می‌کرد که زنش مدت‌هاست که به حدس از بی‌وفایی او خبردارد و او را وانمود می‌کند که بی‌خبر است. حتی خیال می‌کرد که او، که زنی شکسته و رنگ‌رورفته بیش نیست و از زیبایی جوانی چیزی در بساط ندارد و جز هالۀ مادری چیزی ندارد که نظر جلب کند اگر انصاف داشته باشد باید گذشت بیشتری از خود نشان دهد. اما معلوم شد که وضع درست عکس این است. «وای… وای، چه بدبختی!»

اگر کسی را دوست داری، باید او را آنطور که هست دوست داشته باشی نه آن جور که گمان می کنی باید باشد!

زمانی که وارد جمعی می شوی، لباس هایت معرف تو هستند و زمانی که خارج می شوی، افکار و سخنانت …

هيچ کَس از وضع و روزگار خود راضى نيست، اما همه کَس از عقل و خِرد خود رضايت دارد …!

من ترجیح میدم افسوس بخورم که چرا اون کارو انجام دادم تا اینکه افسوس بخورم کاشکی اون کارو انجام میدادم.

همگی احساس می کردند که زندگی جمعی شان در زیر یک سقف بی معنی است و هر گروهی از مردم که تصادفا در قهوه خانه دور افتاده ای جمع شوند، بیش از آنان، یعنی اعضای خانواده ابلانسکی و خدمتکارانشان وجوه مشترک دارند. زن از اتاق خودش خارج نمی شد و شوهر از بام تا شام بیرون از خانه بود.


میانگین امتیاز ها 4.7 / 5. 3

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X