رمان میدل مارچ
دربارۀ رمان میدل مارچ
رمان میدل مارچ نوشته جورج الیوت در سال ۱۸۷۲ منتشر شد. این اثر که به عنوان شاهکار جرج الیوت شناخته می شود، شرحی است واقع گرایانه از جامعه یک شهرستان در میدلندز، واقع در بریتانیا. کتاب میدل مارچ یک عنوان فرعی نیز دارد به نام «مطالعه زندگی در شهرستان». عنوانی که به دلیل پرداخت الیوت به رفتارهای گوناگون مردم در یک شهرستان به آن تعلق یافته است. شخصیت های اصلی کتاب میدل مارچ دوروتیا و لیدگیت هستند که هر دو ازدواجی فاجعه بار را تجربه می کنند.
خلاصه رمان میدل مارچ
دوروتیا زنی باهوش و مصمم است که قصد دارد ازدواج کند. او با دانشمندی پرافتخار به نام ادوارد کازوبون آشنا می شود. با اینکه فاصله سنی کازوبون با دوروتیا بسیار زیاد است، ولی آنها با هم ازدواج می کنند. دوروتیا به دلیل روحیه آرمانگرایانه اش علاقه زیادی دارد که در فعالیت های کازوبون نقش داشته باشد. ولی بعد از مدتی متوجه می شود که همسرش به او فقط به چشم یک منشی نگاه می کند.
همچنین دوروتیا می فهمد که کازوبون آن طور که تصور می کرده دانشمند بزرگ و پر ابهتی نیست. علاوه بر این او شخصیتی حسود و کنترل کننده دارد و نسبت به ارتباط دوروتیا با پسر خاله اش ویل لادیسلاو حساس است. با همه این احوال دوروتیا به ازدواج خود پایبند است و سعی دارد تا همسر شایسته ای برای کازوبون باشد. در ادامه داستان کازوبون از دنیا می رود، در حالی که وصیت کرده که اگر دوروتیا با لادیسلاو ازدواج کند، از ارث محروم شود. با این حال و پس از کشمکش های فراوان و مدتی دوری، دوروتیا و لادیسلاو که عاشق یکدیگر شده اند با هم ازدواج می کنند، در حالی که مدتی بعد لادیسلاو سیاستمدار شده و دوروتیا به اهداف آرمان خواهانه خود می رسد.
در طی این مدت داستان لیدگیت نیز روایت می شود. لیدگیت یک پزشک جوان مترقی است که علاقه زیادی به حرفه خود دارد. او پس از ورود به میدل مارچ خیلی زود عاشق رزاموند شده و با او ازدواج می کند. رزاموند دختری سبکسر و ولخرج است و در واقع به دلیل موقعیت اجتماعی و مالی لیدگیت با او ازدواج کرده است. ولخرجی های رزاموند لیدگیت را در آستانه ورشکستگی مالی قرار می دهد. او سعی می کند که از نیکلاس بالسترود بانکدار وامی بگیرد، ولی با جواب منفی او مواجه می شود.
از طرفی بالسترود که گذشته تاریکی دارد، از سوی شخصی به نام جان رافلز در معرض رسوایی قرار می گیرد. مدتی بعد رافلز مریض می شود و بالسترود به نزد او می رود. او لیدگیت را برای درمان رافلز فرا می خواند و به او می گوید که با درخواستش برای قرض گرفتن موافقت خواهد کرد. در ادامه بالسترود دستورات پزشکی را که لیدگیت تجویز کرده نادیده می گیرد و موجب می شود که رافلز از دنیا برود.
زمانی که همه از ماجرای بالسترود و رافلز باخبر می شوند، شایعاتی درباره دست داشتن لیدگیت در مرگ رافلز به گوش می رسد. مدرکی بر علیه لیدگیت وجود ندارد، ولی تقریبا تمامی ساکنین میدل مارچ او را گناهکار می دانند. دوروتیا یکی از معدود افرادی است که بی گناهی او را باور دارد. در نهایت لیدگیت و رزاموند ناچار به ترک میدل مارچ و سکونت در لندن می شوند. در لندن لیدگیت علیرغم دست یافتن به موفقیت مالی، خود را یک شکست خورده می داند و در نهایت در ۵۰ سالگی از دنیا می رود.
مشخصات ترجمه پیشنهادی
- انتشارات:نشر نی
- تعداد صفحه:1878
- مترجم:رضا رضایی