مسیر سبز
تكتك ما آدمها مرگي را بدهكاريم، هيچ استثنايي وجود ندارد. من از اين موضوع آگاهم. اما، خداوندا، گاهي اوقات مسير سبز بسيار بسيار طولاني است.
دربارۀ رمان مسیر سبز
رمان مسیر سبز یکی از پرفروش ترین کتاب های استفن کینگ نویسنده مشهور آمریکایی است. کتاب مسیر سبز در زمان انتشار با استقبال فراوانی از سوی مخاطبان مواجه شد. این رمان با الهام از داستان جورج استینی نوشته شده است.در حال حاضر نیز این کتاب در دسته رمان های پرفروش جهان جای دارد. فرانک دارابونت کارگردان معروف در سال ۱۹۹۹ فیلمی با الهام از این کتاب و با همین نام ساخته است.
خلاصه رمان مسیر سبز
کلدمانتین زندان معروفی است که مشهورترین جنایتکاران در آن نگهداری می شوند. راهرویی که این مجرمان از آن عبور می کنند تا به محل اعدام برسند مسیر سبز نام دارد. پل اجکامب به همراه دوستانش زندانبانان کلدمانتین هستند. اعدام زندانیان با صندلی الکتریکی بخشی از وظیفه آنهاست. همه چیز با ورود زندانی جدید به کلدمانتین آغاز می شود. سیاهپوست غول پیکری که به اتهام تجاوز و قتل دو دختربچه به اعدام محکوم شده است.
جان کافی علیرغم داشتن جثه ای بزرگ که می تواند مردم را بترساند، روحی شکننده دارد. مشخص نیست از کجا آمده و آیا واقعاً دو دختر را کشته است یا نه. او به محض ورود توجه همه را به خود جلب می کند. تا آنجا که پل اجکامب به تحقیق درباره او می پردازد و به این نتیجه می رسد که جان کافی بی گناه است. همچنین متوجه می شود که کافی با بقیه فرق دارد. او علاوه بر روحیه کودکانه و قلبی مهربان، از نیروهایی ماورایی برخوردار است. زندانبانان با حیرت شاهد معجزات کافی هستند. او موش زندانی فرانسوی دلاکروا را که به وسیله نگهبان بیرحم پرسی کشته شده، زنده می کند. درد پروستات پل اجکامب را از بین می برد و تومور مغزی ملیندا همسر رئیس زندان را درمان می کند.
کافی که می تواند همه چیز را حس کند، متوجه می شود که بیل زندانی دیگری که پس از او وارد کلدمانتین شده قاتل دو دختربچه است. او بیماری ملیندا را به پرسی نگهبان شرور منتقل می کند. پرسی عقلش را از دست می دهد، به سمت سلول بیل حرکت می کند و او را می کشد.
مدتی بعد روز اعدام جان کافی فرا می رسد. پل اجکامب و همکارانش علیرغم اینکه همگی مطمئن شده اند جان کافی بی گناه است، نمی توانند کمکی به او بکنند. آنها با اندوه فراوان شاهد اعدام کافی هستند، ولی کافی خوشحال است زیرا از دنیا و سیاهی های آن نجات پیدا می کند.
آن چه که رمان مسیر سبز را جذاب کرده است
رمان مسیر سبز از همه آنچه که یک کتاب برای جذابیت لازم دارد برخوردار است. داستان جذاب، شخصیت های ملموس و نگارشی روان و دلنشین. اینها همه ویژگی هایی هستند که در اکثر کتاب های استفن کینگ دیده می شوند. اما این کتاب با دیگر آثار کینگ تفاوت هایی نیز دارد. با اینکه ما در کتاب مسیر سبز نیز با انبوهی از وقایع جذاب و غیر منتظره مواجه هستیم، اما آنچه که ما را جذب این کتاب می کند چیز دیگری است.
در رمان مسیر سبز ما با شخصیتی معصوم همراه می شویم، او را قدم به قدم دنبال می کنیم و با قلبی شکسته به تماشای مرگش می نشینیم. خواندن کتاب مسیر سبز علاوه بر اینکه احساسات ما تحت تاثیر قرار می دهد، ما را به اندیشیدن درباره مسائل مهم وا می دارد. در این کتاب ما می بینیم که چگونه انسانی که همه از بی گناهی او اطمینان دارند، قربانی نژادپرستی می شود. و اینکه چگونه افراد به دلیل آنچه که انجام وظیفه می پندارند کارهایی را انجام می دهند که از آن بیزارند. در رمان مسیر سبز مفاهیم مرگ و زندگی نیز برای ما به شکل دیگری تعریف می شوند. آنجا که شاهد این هستیم که چگونه مرگ می تواند به موهبتی نجات بخش و زندگی به لعنت و عذابی دائمی تبدیل شود.
مشخصات رمان
- انتشارات:افراز
- مترجم:ماندانا قهرمانلو
- تعداد صفحه:642
کافی: خیلی خستهام، درب و داغونم.
بیل: دارن جشن میگیرن، دارن کبابش میکنن.
کافی: نامم کافیست ، اما مثل کافی، صرف نمیشود.
کافی: خسته از تنها سفر کردن، خسته از این که چرا آدمها باید همدیگر را تا این حد اذیت کنند…
کافی: بهخاطر چیزی که هستم متأسفم!؟
کافی: آنها را به خاطر عشقشان کشتند، همیشه چنین بوده است، همواره همینطور است.
پل: من چه میتوانم بگویم؟!
کافی: به او خواهی گفت که از سر لطف، آن کار را کردی
پل: من یکی از معجزات خدا را کشتم
پل :میترسم وقتی روز قیامت خدا ازم میپرسه چرا یکی از معجزات منو کشتی چی دارم جواب بدم. بگم کارم این بوده؟
من بهراستي خيلي خستهام. خسته از دردي كه ميشنوم و احساس ميكنم. خسته از سرگرداني بر روي جادهها، تنها همچون سينهسرخي در باران. هرگز يار غاري نداشته ام كه زندگيام را بيوقفه در كنارش ادامه دهم، هرگز يار غاري نداشتهام كه به من بگويد، ما از كجا آمدهايم، آمدنمان بهر چه بوده، و به كجا مي رويم. من خستهام، خسته از آدمهايي كه با يكديگر بدرفتاري ميكنند. تمام اين چيزها مثل خردههاي شيشه درون سرم جرينگجرينگ ميكنند. من خستهام.
خسته از تمام دفعاتي كه قصد كمك داشتهام، اما موفق نشدم. خسته از سرگرداني در تاريكي. بيش از هر چيز، خسته از درد و رنج. درد و رنج بسيار بسيار فراوان. اگر قدرت داشتم، به درد و رنج خاتمه ميدادم، اما چنين قدرتي ندارم. انسانها بهدليل عشقشان به يكديگر كشته مي شوند، بهدليل عشقشان به يكديگر. هرروز همين اتفاق ميافتد، در همهجاي دنيا…
تك تك ما آدم ها مرگي را بدهكاريم ، هيچ استثنايي وجود ندارد . من از اين موضوع آگاهم . اما ، خداوندا ، گاهي اوقات بسيار بسيار طولاني است .
من به راستي خيلي خسته ام . خسته از دردي كه مي شنوم و احساس مي كنم .
خسته از سرگرداني بر روي جاده ها ، تنها همچون سينه سرخي در باران .
هرگز يارغاري نداشته ام كه زندگي ام را بي وقفه در كنارش ادامه دهم . هرگز يارغاري نداشته ام كه به من بگويد ، ما از كجا آمده ايم ، آمدن مان بهرچه بوده و به كجا مي رويم .
من خسته ام ، خسته از آدم هايي كه با يكديگر بدرفتاري مي كنند …