درک یک پایان
آنچه خواهید خواند
دربارۀ رمان درک یک پایان
درک یک پایان رمانی گیرا و جذاب، نوشته شده توسط جولیان بارنز، نویسنده و منتقد پر آوازه بریتانیایی است. نویسنده در این رمان به بیان داستان زندگی شخصی با نام تونی وبستر که ایام پیری را میگذراند، میپردازد. وبستر که به خیال خودش تا آن زمان توانسته بود با آرامش و بدون درگیری و اذیت چندانی زندگیاش را طی کند؛ ناگهان و با دریافت نامهای از سوی مادر دختری که معشوقه سابق وی بود، به مرور خاطرات سالهای ابتدایی زندگی و ماجراهایش باز میگردد.
جولیان بارنز، نویسنده این رمان در جایی اذعان داشته که کارکرد رمان در قرن بیستم متفاوت تر از همیشه خواهد بود و کارکرد دیگری خواهد داشت. این نویسنده مشهور در طی نوشتن این رمان به این گفته خود جامه عمل پوشانده و اقدام به آمیختن سبکهای متعدد باهم دیگر کرده است. چرا که درک یک پایان محدود به یک سبک و ژانر نیست؛ بلکه ترکیبی از رمان و اِسی است و بیشتر بر جنبه فلسفی کارهای بارنز استوار است.
آشنایی با داستان رمان درک یک پایان
رمان درک یک پایان حول محور بیان خاطرات زندگی تونی وبستر میگذرد. وبستر زندگی خودش را تماماً متوسط میداند معتقد است برای زندگی در سطوح بسیار بالاتر یا حتی پایینتر هیچ اقدام به خصوصی نکرده است. او با یادآوری خاطرات دوران نوجوانی آغاز میکند. تونی نوجوان در دوران مدرسه با دو نفر با نام های کالین و الکس دوستی داشته است و این سه نفر کارهایی عجیب و منحصر به خود را در مدرسه انجام میدادند تا مشابه سایرین نباشند. به تدریج پسری به نام آدریان فین به جمع آنها اضافه میشود اما آدریان هیچگونه شباهتی به هیچ یک از آن سه نفر ندارد.
آدریان فین نوجوانی است که بسیار بیشتر از سن خود درک میکند؛ که آن هم به دلیل مطالعه آثار اشخاصی همچون فردریش نیچه و آلبر کامو است. او پس از طی کردن دوران مدرسه توسط کالج کمبریج بورسیه میشود و از سه دوست دیگرش جدا میشود. اما سرنوشت بوسیله دختری به نام ورونیکا زندگی آدریان فین و تونی وبستر را به هم نزدیکتر میکند.
در دورانی که هر یک از این چهار دوست در کالجی که پذیرفته شده بودند مشغول به تحصیل بودند، تونی با دختری به نام ورونیکا فورد آشنا میشود. ورونیکا دختری با ظاهر زیبا اما درون و باطن بسیار پیچیده و مرموز بود که افکارش نسبت به تونی از عمق بسیار بیشتری برخوردار بودند.
تونی شخصی بود که همیشه ترجیح میداد به دور از هیاهوهای زندگی باشد و از همین روز از دایره روزمرگی خارج نمیشد تا ذهنش از هجوم افکار در امان بماند و آسیبی نبیند. اما ورونیکا درگیر مسائل فلسفی و دلایل زندگی بود و همین اختلاف سطح فکر باعث شده بود تا تونی از دید ورونیکا یک آدم ترسو و بزدل شناخته شود که ترس از رویارویی با حقیقت زندگی را دارد.
گاهی پیش می آمد که کالین، الکس، آدریان و تونی در زمانهای فراغتشان از درس با یکدیگر قرار دیدار بگذارند؛ در یکی از همین دیدارها بود که تونی تصمیم گرفت ورونیکا را با جمع دوستانش آشنا کند. این دیدار باعث شد تا ورونیکا بیش از تونی شیفته آدریان شود و این به معنای پایان رابطه فورد و وبستر.
تونی برای عدم به یاد آوردن خاطرات پیشین با جدیت بیشتر به خواندن درسهایش میپردازد و مدرک خود را در نهایت با نمرهای نسبتاً خوب دریافت میکند. او در این ایام با دختری به نام مارگارت آشنا میشود و با او ازدواج میکند و حاصل ازدواج آنها دختری است به نام سوزی. اما بنا به دلایلی او و مارگارت از یکدیگر جدا میشوند و مارگارت با مردی دیگر دوباره ازدواج میکند. وبستر در پس از چندین سال کار کردن به صورت زودهنگام بازنشسته میشود و از دریافت حقوق بازنشستگی و زندگی معمولی و آرام خود رضایت دارد.
تونی وبستر حالا پس از طی کردن دوران جوانی و میانسالی زندگی، به وهله پیری رسیده بود. وی با آنکه از همسر خود مارگارت به صورت مسالمت آمیز جدا شده بود، اما آن دو همچنان ارتباطی صمیمانه و نزدیک با همدیگر داشتند. در سن او سایر پیرمردها سعی در پر کردن اوقات خود با تفریح در کنار فرزندان و مراقبت از نوههایشان دارند. او نیز از این قضیه بدش نمی آمد و دلش میخواست با فرزندان سوزی دخترشان، به تماشای بازی های فوتبال برود با آنکه هیچ علاقه ای به فوتبال ندارد.
روزهای زندگی وبستر در آن ایام نیز همچون سایر روزهای زندگی اش بدون فراز و نشیب و چالش عجیب و غریب و چندانی طی میشد تا آنکه نامهای غیر منتظره به دستش رسید. نامه از سوی سارا فورد. این نام او را به یاد شخصی انداخت که نقش نسبتاً پررنگی ردر روزهای جوانی اش داشته؛ ورونیکا فورد که زمانی معشوقه او بود.
مطابق آن نامه مقداری پول و یک دفترچه خاطرات برای وبستر به ارث گذاشته شده است.مادر ورونیکا در وصیت نامه اش مبلغ پانصد پوند و دفترچه خاطرات آدریان را برای او کنار گذاشته بود. تونی پس از دریافت آن نامه حسابی جا خورد. برای او در آن زمان، آدریان و ورونیکا فقط خاطره و تجربهای از گذشته بودند اما رسیدن این نامه باعث برانگیخته شدن همه خاطرات گذشته او شد…
درباره نویسنده
جولیان بارنز نویسنده و منتقد ادبی اهل بریتانیا است. او در 19 ژانویه سال 1946 میلادی در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. او دانش آموخته کالج مگدالن آکسفورد است و در سابقه هنریاش، فرهنگ نویسی واژه نامه انگلیسی آکسفورد، نویسندگی نقد در نیواستیتمن و آبزرور و نگارش حدود 13رمان مبتکرانه و روشنفکرانه را دارد. از جمله برجسته ترین رمانهای او میتوان به طوطی فلوبر، آرتور و جورج، هیچ چیز برای ترسیدن، میز لیمویی،هیاهوی زمان و درک یک پایان اشاره نمود.
جولیان بارنز از جمله معدود نویسندههایی است که در سبک نوشتن خود جدای از فنون داستان سرایی منحصر به خودش، فلسفه را نیز با آن می آمیزد و باعث درگیری هرچه بیشتر ذهن خواننده داستان با روایت بیان شده توسط بارنز میگردد.
از مهمترین جوایز ادبی بریتانیا جایزه من بوکر است. رمانهای مختلفی از بارنز نامزد این جایزه پر افتخار شدند از جمله طوطی فلوبر در 1984، انگلیس انگلیس در 1998 و آرتور و جورج در2005 ولی در نهایت رمان درک یک پایان جولیان بارنز برنده جایزه من بوکر در سال 2011 در انگلیس شد. جولیان در همین سال به افتخار دریافت جایزه دیوید کوهن به پاس تمامی خدمات ادبیاش از ابتدا تا آن زمان نائل آمد. همچنین در سال 2017 این نویسنده از فرانسه منتخب دریافت لژیون دونور که جایزه مهمی در دنیای ادبیات به شمار میرود شد.
فیلم درک یک پایان
در سال 2017 میلادی از روی این رمان فیلمنامه ای تدوین شد و ریتش باترا به کارگردانی آن پرداخت. این فیلم یکی از فیلمهای تحسین شده آن سال تبدیل شد و باعث خوش نامی دوباره رمان جولیان بارنز شد.
کلام آخر
اگر شما هم به مطالعه رمان علاقه دارید به پیشنهاد ما درک یک پایان میتواند بهترین انتخاب شما در میان انبوه رمانهای مربوط به این سبک باشد. این کتاب با هنر نویسندگی جولیان بارنز در رعایت جزئیات، پرشهای زمانی پیچیده اما قابل درک و بیان نکات ریز در روند داستان و روایت گری روان به یکی از بهترین رمانهای نوشته شده در دنیا مبدل شده است.
در صورتی که این مطلب برای شما مفید بود، آن را با دوستان و عزیزان خود به اشتراک بگذارید تا سهمی در افزایش آگاهی آنها هم داشته باشید. در ضمن اگر نظر یا پیشنهادی برای بهبود مطالب جدیدتر سایت یا این کتاب داشتید آن را حتماً با ما در میان بگذارید.
ترجمه پیشنهادی رمان
- مترجم:حسن کامشاد
- انتشارات:فرهنگ نشر نو
- تعداد صفحه:212
بریده های از رمان
وقتی که در دههٔ دوم زندگیات هستی… میتوانی کل زندگی کوتاه خود را به یادآوری. اما بعدها، حافظه تبدیل به چیزی پر از وصله و پینه میشود.
ما در زمان زندگی میکنیم، زمان ما را نگه داشته و به ما شکل میدهد، اما من هیچوقت آن را به درستی درک نکردهام. در ضمن من در مورد تئوریهای مربوط به خمیدگی یا بازگشت آن، یا احتمال وجود زمانهای موازی صحبت نمیکنم. نه، منظور من، زمان معمولی و هرروزه است که ساعتهای مچی و دیواری از منظم گذشتن آن بر ما اطمینان حاصل میکنند.
پا که به سن میگذارید
انتظار کمی آسایش دارید، نه؟
فکر میکنید استحقاقش را دارید.
من این جور فکر میکردم.
ولی بعد فهمیدم که زندگی
پاداش شایستگی سرش نمیشود.
هر چه بیشتر می آموزی کمتر می هراسی
آموختن نه به مفهوم تحصیل دانشگاهی، بلکه به معنای شناختن عملی زندگی!
گاهی فکر میکنم مقصود زندگی آشتی دادن ماست با مرگ آتی – از طریق فرسایش تدریجی ما، با نشان دادن به ما که زندگی، هر چه هم به درازا بکشد، آن طورها که تعریف میکنند نیست.
يكى از تفاوت هاى جوانى و سالمندى اين است كه وقتى جوانيم، آينده هاى مختلفى براى خود اختراع ميكنيم و وقتى پير ميشويم گذشته هاى مختلفى براى ديگران …
مردی انگلیسی زمانی گفت: ازدواج یک وعدهی طولانی و ملالآور است که دسر آن را اول میخورند …