قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

سمفونی مردگان

رمان سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
0 322

رمان جذاب و دلنشین سمفونی مردگان که در دهه شصت  شمسی توسط عباس معروفی نوشته شد یکی از بهترین رمان های ایرانی در سبک درام و اجتماعی است که با تصویر سازی و شخصیت پردازی بسیار خوبی که دارد از همان ابتدا مخاطب و خواننده را جذب می کند که تا انتهای کتاب به مطالعه خود ادامه بدهد.

این رمان معروفی، به داستان زندگی یک خانواده ساکن در اردبیل که شامل مادر، پدر و چهار فرزند آن ها در دوران جنگ جهانی می پردازد. پدر خانواده که جابر نام دارد وضع مالی نسبتاً خوب و مرفهی دارد  و در بازار آجیل فروش ها دارای حجره ای است. جابر دارای عقاید قدیمی و نادرست و متعصبانه مذهبی است و اداره کاروان سرای آجیل فروش ها بر عهده او است.

بزرگ ترین فرزند او یوسف نام دارد که بر اثر واقعه ای که خودش مقصر آن است، زندگی نباتی را می گذراند؛ او نه اختیار زندگی کردن خود را دارد و نه انتخاب با اوست تا بمیرد. کوچک ترین پسر خانواده اما اورهان نام دارد و دردانه پدرش است.او به علت این که در بسیاری از عقاید مشابه پدرش متعصب  و بی منطق فکر می کند و تقریباً در تمامی مسائل نظر ها و افکارش مشابه جابر است فرزند محبوب او است و از حمایت های پر مهر پدر بیشتر از دیگر فرزندان بهره مند می شود.

 

مطالب مرتبط

سال بلوا

آیدا و آیدین اما خواهر و برادر دو قلویی هستند که پدرشان با هیچ یک از آن دو رابطه ای به خوبی رابطه اش با اورهان ندارد. این دو فرزند طرز فکری مشابه با پدرشان ندارند و در بسیاری از مسائل دارای افکار مخالف و متناقضی با هم دیگر هستند.آیدین پسر وسط این خانواده شیفته ادبیات و هنر است؛ او به این دلیل که در اوقات بی کاری اش کتاب می خواند و گاهی شعر نیز می گوید از دید پدر بی عقل شمرده می شود. آیدا نیز تنها دختر این خانواده است و بسیار احساساتی و لطیف است.

 

او در تمام داستان در تلاش است تا ازدواج کند تا بتواند هر چه سریع تر از خانه پدرش خارج شود، در نتیجه با یک خواستگار آبادانی که در شرکت نفت مشغول به کار است و از وضع مالی خوبی نیز برخوردار می باشد، بر خلاف میل پدرش، به زور ازدواج می کند و به آبادان می رود اما در نهایت با خود سوزی خودکشی می کند و زندگی خود را به پایان می رساند.عباس معروفی هر یک از این شخصیت ها را برای نشان دادن یک دسته از افراد با یک نوع طرز فکر در داستان توصیف نموده پس می توان رمان سمفونی مردگان او را یکی از نماد گرایانه ترین رمان های ایرانی که تا به حال نوشته شده است دانست.

 

نویسنده کتاب سمفونی مردگان کیست؟

عباس معروفی نویسنده کتاب سمفونی مردگان، در تاریخ بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال 1336 خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. خانواده این نویسنده مشهور اصالتاً اهل شهرستان سنگسر بودند اما عباس معرفی در تهران به دنیا آمد و در همان جا بزرگ شد.او تحصیلات راهنمایی و دبیرستان خود را در رشته ریاضی در مدارس نمونه تهران گذراند و سپس به دانشگاه هنر های زیبای تهران برای ادامه تحصیل در رشهت ادبیات دراماتیک رفت. معروفی چندین سال در دبیرستان های هدف و خوارزمی تهران با عنوان دبیر ادبیات مشغول به فعالیت بود.

او پس از مدتی برای ادامه زندگی اش به آلمان رفت و در ان جا دست به کار های مختلفی زد؛ او در نهایت توانست بزرگترین کتاب فروشی ایرانی در برلین به نام خانه هنر و ادبیات هدایت را تاسیس و بازگشایی کند.عباس معروفی در سال 1399 به بیماری سرطان مبتلا شد و در نهایت پس از مبارزه با یان بیماری در شهریور ماه سال 1401 دار فانی را وداع گفت.

عباس معروفی نویسنده رمان سمفونی مردگان
عباس معروفی نویسنده رمان سمفونی مردگان

 

معرفی کتاب سمفونی مردگان

ابتدای کتاب این گونه آغاز می شود:

قابیل گفت: من تو را البته خواهم کشت، هابیل در جواب گفت: مرا گناهی نیست که خدا قربانی پرهیزکاران را خواهد پذیرفت. اگر تو قصد کشتن مرا داشتی من هیچ وقت چنین قصدی برای تو نخواهم داشت، چرا که من از خدا میترسم! می خواهم که گناه کشتن من و گناه مخالفت تو هر دو به تو باز گردد تا اهل جهنم شوی که آن آتش جزای ستمکاران عالم است.

آن گاه پس از این گفت و گو، هوای نفس او را بر کشتن برادرش ترغیب نمود تا او را به قتل رساند و بدین سبب از زیان کاران گردید. آن گاه خدا کلاغی را بر  انگیخیت که زمین را به چنگال گود نماید تا به او بنماید که چگونه بدن مرده برادر را زیر خاک پنهان سازد. قابیل با خود گفت وای بر من، آیا من از آن عاجز ترم که مانند این کلاغ باشم تتا جسد برادر را زیر خاک پنهان کنم؟ پس برادر را به خاک سپرد و از این کار سخت پشیمان گردید. ( قرآن مجید، سوره مائده، آیه 26 )

دود ملایمی زیر طاق های ضربی و گنبدی کاروان سرای آجیل فروش ها لمبر میخورد و از دهانه جلو خان بیرون می زد. ته کاروان سرا چند بار بر در یک پیت حلبی چوب می سوزاندند و گاه اگر جرئت می کردند که دستشان را از زیر پتو بیرون بیاورند تخمه هم می شکستند. پشت سرشان در جایی مثل دخمه سه نفر در پاتیل های بزرگ تخمه بر می دادند. دود و بخار به هم می آمیخت، و برف بند آمده بود.

همه چراغ ها و حتی زنبوری ها روشن بود، و کاروان سرا از دور به دهکده ای در مه شبیه بود. سمت راست دالان در حجره «خشکبار معتبر» دو مرد به گرمای چراغ زنبوری روی میز دل داده بودند. پشت میز «اورهان اورخانی» نشسته بود و کنارش «ایاز پاسبان».

ایاز پاسبان پنج شنبه ها به حجره می آمد، روی صندلی بزرگی می نشست و پاهایش را می گذاشت روی چهار پایه کوچک، عرق پیشانی اش را پاک می کرد- چه تابستان و چه زمستان – و اگر صندلی بزرگ دم دست نبود روی یک گونی تخمه می نشست. می گفت: « من با این هیکل گنده چجوری روی صندلی کوچک بنشینم، هان؟»

یا در بخش دیگری می خوانیم:

باری، سال ها بعد آیدین نیز احساس می کرد قرابتی با این خانواده ندارد. آن شور و شر دوران بچگی از یادش رفته بود، هیچ جیز برایش تازگی نداشت. انگار یک بار در این دنیا زیسته بود و حالا تجربه دومش بود. احساس می کرد از نظر چهره هم شبیه به هیچ کدام از افراد خانواده نیست. شباهتی کم که با آیدا داشت، بر اثر مرور زمان از بین رفته بود. در هجده سالگی چنان لاغر شد و قد کشید که صورتش به دور از آن ملاحت دوست داشتنی، حالتی حزن انگیز پیدا کرد.

چشم های پدر کوچک و آبی و تقریباً بی مژه بود، و چشم های مادر حتی اگر خط سرمه را عمداً بیشتر می کشید که شباهتی به چشم های تاتاری آیدین پیدا کند، باز هم معقول نبود. پدر کوچک و ریزه، مثل کشمش خشک مانده بود. بر خلاف صدایش که آدم حیرت می کرد این صدا از کجاش در می آید. صدایی سرد و برنده. به تحکم صدای ماموران تامینات. پدر بزرگ در آخرین سفرش گفته بود:« همیشه جابر بود و صداش. هیکلین یوخ!»

و مادر استخوانی و ظریف و نازک بود، مثل پر کاه مو های سیاه قشنگی داشت که وقتی بافته ها را باز می کرد، گیس بلندش پله په جمد می خورد. اما آیدین چهار شانه و کشیده بود، با ابروهایی که با چند پر دیگر می رفت به هم بچسبد، و آن چشم های بایک و موهای صاف که چترش روی پیشانی را می گرفت، حسابش را از آیدا هم جدا می کرد.

 

عکس از صفحه:sahelbookish

انواع نسخه های کتاب سمفونی مردگان

کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی که از جمله مشهور ترین آثار او نیز هست این روز ها به صورت نسخه های مختلف چاپی و غیر چاپی در سایت های مختلف و کتاب فروشی های سر تا سر کشور وجود دارد. بسیاری از افراد که طرفدار این کتاب هستند اقدام به خرید نسخه های چاپی و فیزیکی این کتاب می کنند. البته هستند افرادی که با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی ترجیح می دهند که نسخه چاپی این کتاب را خریداری نکنند.

زیرا بدون خرید نسخه چاپی این کتاب و بدون صرف انرژی می توان با قیمتی مناسب تر نسخه الکترونیکی یا همان پی دی اف این کتاب را از سایت های معتبر خریداری کنید و از مطالعه این اثر فاخر عباس معروفی نهایت لذت را ببرید.

همچنین علاوه بر نسخه چاپی یا فیزیکی و نسخه الکترونیکی یا پی دی اف این کتاب این روز ها می توانید به راحتی کتاب صوتی این کتاب جذاب را از سایت ها یا اپلیکیشن های معتبر خریداری کرده و همزمان با انجام دادن سایر کار های روز مره خود از شنیدن داستان دلنشین این کتاب لذت ببرید.

ترجمه های مختلف کتاب سمفونی مردگان

کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی، به علت نثر روان، داستان گیرا و شخصیت پردازی مناسب به یکی از پر طرفدار ترین کتاب های ایرانی در سرر تا سر دنیا تبدیل شده است. این اثر بی بدیل عباس معروفی دارای ترجمه های بسیار زیادی به زبان های مختلفی است.

لطف علی خنجی مترجم این کتاب به دو زبان انگلیسی و آلمانی است؛ احمد موسی استاد و مترجم اهل کشور مراکش نیز کتاب سمفونی مردگان را به زبان عربی ترجمه نموده است.

زبان سورانی یا همان کردی نیز یکی از زبان هایی است که رزگار امین نژاد ترجمه کتاب سمفونی مردگان به این زبان را بر عهده گرفته. البته نا گفته نماند این کتاب در سال 1395 هجری شمسی به زبان ترکی با الفبای فارسی نیز ترجمه شد که از طرفداران بسیار زیادی نیز بهره مند شد.

به قدری که نویسنده کتاب پس از مطالعه نسخه ترکی این کتاب که توسط انتشارات آذر تورک منتشر شد اظهار کرد که حالا کتاب به زبان اصلی خودش نوشته شده است و استقبال بسیار زیادی از آن کرد و از مترجم آن قدردانی کرد.

جوایز تعلق گرفته به کتاب سمفونی مردگان

در سال 2001 میلادی موسسه غیر دولتی و  مستقل کگدوپ و بنیاد انتشارات ادبی سور کامپ جایزه خود را به کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی اهدا کردند.

 

مشخصات رمان

  • انتشارات:نشر ققنوس
  • تعداد صفحه:352

خرید کتاب با تخفیف ویژه

 

وقتی آدم یک نفر را
دوست داشته باشد بیشتر تنهاست.
چون نمی تواند به هیچ کس
جز همان آدم بگوید که
چه احساسی دارد…

پدر پرسید: “دنبال چی می گردی؟”
آیدین گفت: “دنبال خودم.”
اوایل خیال می کردم حتما یک همزاد دارد که آزارش می دهد. گاه به ذهنم می آمد که اجنه تصرفش کرده اند، اما هیچ کدام از این چیزها نبود. دانستم که خودش را آزار می دهد و هی فروتر می رود. همه چیزش وارونه بود. عاشق شدنش هم به آدمیزاد نرفته بود. در تب عشق یک دختر ارمنی موبور می سوخت که اسمش سورمه بود. سال ها در یک کارخانه ی چوب بری کار کر. هر چه پول درآورد کتاب خرید، و همه اش خیال می کرد شاعر است.
… از آدمی که دنبال خودش می گردد و دیوانگی را پیدا می کند، بیش از این هم انتظار نمی رفت.
”پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد،تنهاست.
نمی‌دانست که تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس کرد.“
انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست …

 

من خوب می دانم که زندگی یکسر صحنه بازی است،
من خوب می دانم،
اما بدان که همه برای بازی های حقیر
آفریده نشده اند!
به سکوت خو می گرفت
و آن قدر بی حضور شده بود که همه فراموشش کرده بودند.
انگار به دنیا آمده بود که تنها باشد.

میانگین امتیاز ها 0 / 5. 0

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X