دکلمه شهیار قنبری

شعر عشق اما پیداست سازهای غربت سازهای ناکوک شعر بادامی تلخ سوگوار دل‏پوک برگ‏ها زرد زرد، وقتی هوا نیست بوسه…
ادامه مطلب ...

شعر شهیار قنبری عشق است باز این ترانه ها را عشق است، رخش سرخ باد پا را عشق است، عشق درگیر غروب درد است، باز هم…
ادامه مطلب ...

شعر دستمو بگیر شهیار قنبری به تو که فکر میکنم از همیشه بهترم وسط غربت آب صدفی شناورم به تو که فکر می کنم، باغ…
ادامه مطلب ...

شعر برهنگی از شهیار قنبری در این شب بی ماه و گل ستاره ساز صحنه شو رخت غزل کش پاره کن در شعرِ من برهنه شو تو…
ادامه مطلب ...

شعر حرف از شهیار قنبری اگه سبزم اگه جنگل اگه ماهی اگه دریا اگه اسمم همه جا هست روی لب ها تو کتاب ها اگه رودم…
ادامه مطلب ...

شعر جنگجو از شهیار قنبری اسبی در مه مهتاب در مرداب زخمگاه آهو چشم به راه جادو جنگجو جنگجو از آشتی بگو عقاب بي…
ادامه مطلب ...

شعر قدغن از شهیار قنبری آبی دریا قدغن شوق تماشا قدغن عشق دو ماهی قدغن با هم و تنها قدغن برای عشق تازه ، اجازه…
ادامه مطلب ...

شعر سفرنامه از شهیار قنبری سفری بی آغاز سفری بی پایان سفری بی مقصد سفری بی برگشت سفری تا کابوس سفری تا رویا…
ادامه مطلب ...

شعر یادم هست...یادت نیست(دلریخته) روز پاييزي ميلاد تو در يادم هست روز خاکستری سرد سفر يادت نيست ناله ی نا خوش از…
ادامه مطلب ...

شعر مرا ببخش از شهیار قنبری مرا ببخش بی‌بی بی‌ من مرا ببخش قندک روشن مرا ببخش لاله ی شیشه مرا ببخش شعر همیشه…
ادامه مطلب ...