فاضل نظری؛قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند
شعر قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند از فاضل نظری
قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند
و عمر، شیشه ی عطر است! پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آن چنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند
«صدا:علیرضا حسن زاده»
مطالب مرتبط
- شعر فاضل نظری “من و جام می و معشوق“