شهریار؛ساز من
شعر ساز من از استاد شهریار
ساز من از شاخ سروی جنگلی است
کو به جنگل سرو چرخ افراخته است
چتر بال افشان و خوش خوان سالها
بر سرش مرغان جنگل تاخته است
در خلال شاخ و برگش بلبلان
در بهاران آشیان ها ساخته است
شاخه گویی ضبط کرده چون نوار
هر نوا کان مرغکان بنواخته است
تا شود ساز و به دست ما رسد
تیشه و خنجر که بر وی تاخته است
گویی اکنون با نوازش های من
خاطرات خود به یاد انداخته است
چوب خشک است و به دل باقی هنوز
داغ یارانی که از کف باخته است
گر زند چه چه به یاد بلبل است
ور کند غوغا به یاد فاخته است