افشین یداللهی؛در آغوش من هستی و نیستی
شعر در آغوش من هستی و نیستی از افشین یداللهی
مطالب مرتبط
در آغوش من هستی و نیستی
تو در این بدن هستی و نیستی
تو با روح آواره ات گم شدی
که در لمس تن هستی و نیستی
نرفتی ولی ماندنت رفتن است
تو پیمان شکن هستی و نیستی
گرفتار مردانگی مانده ام
تو گفتی که زن هستی و نیستی
من امروز اگر می روم سال هاست
که تو پیش من هستی و نیستی