افشین یداللهی؛پروانه پشت پیله اش
پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت
شب از درون می پوسد و با یک تلنگر میرود
دستان ما در بند هم دور از تصور میرود
حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست
بی ذوق آزادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست
چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم
مطالب مرتبط