قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

نمایشنامۀ تراژدی مکبِث

نمایشنامه مکبث
0 965

معرفی نمایشنامه مکبث

مکبِث: چیزهایی که به بدی آغاز شده اند خود را به مدد بدی نیرومند می کنند.

در آن هنگام که میانِ تاریک ترین شب های تاریخ و ظلماتی که آشنا را از خائن نمی توان تشخیص داد خنجرهای آشناهای خائن بلند شده است و به دنبال فرصتی اند تا تاریکی را بر قلبِ قدرتْمردانِ نیک فرو برند. مکبِثْ زاده ی ظلماتیست که نورِ درونش قوتی برای مبارزه با تاریکی ندارد و قلم شاعرانه و ادبی شکسپیِر، بزرگ ترین نمایشنامه نویس تاریخ، به مبارزه با مکبِث برمی خیزد تا راه بدی را بر او سد و از نیرومندیِ ابدیش جلوگیری کند. آری، شکسپیِر با هنرش به جنگِ ظلمات رفته است و آن زمان که از آن جنگ خونین بیرون آمد چهرۀ شادابش نویدِ برتریِ هنر بر ظلمات را به تمام جهانیان مژده داد.

نمایشنامه ی مکبِثْ داستانِ سردارِ دلیر و نیرومندِ اسکاتلند به همین نام است که شجاعت و جنگاوریِ او باعث پیروزی عظیم کشور اسکاتلند در مقابلِ دشمنان می شود و تحسینِ همگان و شاه دانکنِ نیکْ مرد را بر می انگیزد. اما دیری نمیگذرد که جادوگران به یاریِ نفسِ وسوسه کننده ی مکبث می شتابند تا او پادشاه دانکن را در مهمانی در قصر خود و هنگام خواب بِکُشد و تاج پادشاهی را بر سرِ خود قرار دهد. لیدی مکبث، همسر او نیز راهِ پادشاهیِ مکبث را با آب و جارو می شوید و راهِ رسیدن به پادشاهی را هموار می کند و بر وسوسه های او دامن می زند تا مکبث، سردار بزرگِ اسکاتلند، روحِ خود را از دست دهد و عذاب وجدانی بزرگ را هدیه گیرد و بر تخت پادشاهی تکیه زند. او با تمامِ ترس و لرزِ تکه ی روشنِ وجودشْ خنجر را بر وجدانش فرو می کند و خواب و خوراک را از خود می گیرد و پسرانِ پادشاه دانکن، مالکُم و دونال بین را از ترس از کشور ابا و اجدادی خودشان فراری می دهد و کشورِ اسکاتلند را با روحِ پلیدِ خود تبدیل به جهنمی می کند که دوامی 17 ساله می یابد اما پس از آن شکسپیر با قلمِ خودْ کار را یکسره می کند و مکبث را در تاریخْ جاودانه.

macbeth
macbeth

نمایشنامه ی مکبِث به گفته ی اندیشمندانِ بزرگ جهان، مهم ترین و شاید بهترین اثر نویسنده ی شاعر و هنرمند انگلیسی، ویلیام شکسپیِر است که با گذشتِ حدود 42 دهه همچنان بر تئاترهای شهر ها و سینمای دنیا می تازد و چشمانِ مفسرین و بینندگان را بارها و بارها مجذوب و مسحور خود می کند.

 

تراژدی مکبث، آنچنان ساده و گیراست که هر انسانی در هر سن و با هر سوادِ ادبی میتواند شکوه و جلالِ این نمایشنامه ی مهم را درک کند. نمایشنامه ایی که شکسپیرْ وقایعش را از تاریخ قرنِ یازدهمِ میلادی نوشته ی رالف هالین شِد قرض می گیرد و آن حقایق نوشته شده را را با خرافات و آداب و رسومات زمانه و البته هنرِ خود درمی آمیزد تا چنین شکوهی یابد. پس داستانِ مکبِث تنها زاده ی خیالِ نویسنده نیست بلکه وقایعی تاریخیست که شکسپیِرْ جاودانه اش کرده است.

ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر

نمایشنامه ی مکبث، در دوره ی آخر زندگی شکسپیر و به سال 1606 میلادی نوشته شده است و نویسنده در این دوره از زندگیْ آنچنان به پختگیِ ادبی و شاعرانه رسیده است که مکبث را با نظمی بسیار موزون و دلربا و با جملاتی شاعرانه به تصویر می کشد که که کمتر نویسنده ایی می تواند چنین تراژدی را خلق کند و البته که خواندن نسخه ی انگلیسیِ آن برای آشنایان به زبان انگلیسیِ قدیم چندچندان لذت بخش تر از ترجمه های آن است.

رعد و برق. سه جادوگر داخل می شوند.

جادوگر اول: کِی باز یکدیگر را ببینیم ما سه نفر

هنگامِ باران یا برق یا تندر؟

جادوگر دوم: وقتی که آشوب و غوغا به سر رسیده

وقتی که نبرد به شکست و ظفر انجامیده.

جادوگر سوم: این پیش از غروب خورشید خواهد بود.

جادوگر اول: در چه محلی؟

جادوگر دوم: در بیایان.

جادوگر سوم: تا در آنجا با مکبِث ملاقات کنیم.

جادوگر اول: می آیم ای گربه خاکستری!

جادوگر دوم: وزغ مرا میخواند.

جادوگر سوم: الان؟

همه با هم: پاک پلیدیست و پلید پاک

بپریم در مه و هوای ناپاک.( در مه ناپدید می شوند.)

                                                                                                                             پرده اول- صحنه اول

اقتباس از نمایشنامه مکبث

مطالب مرتبط

بیست زخم کاری

از نمایشنامه ی بزرگ مکبِث بارها و بارها به تعدادی که شمارش آن غیر ممکن است در سریال ها، فیلم ها و تئاترهای فراوان اقتباس شده است و آثاری پدید آمده اند که با وجود داشتن شکوهی کمتر از خود نمایشنامه اما چهره ایی نو از مکبِث و این نمایشنامه ی ادبی و ابدی خلق کرده اند. از امثال آن می توان فیلم مکبث از جاستین کورزِل(2015)، از اورسُن ولز(1948)و رومان پولانسکی(1971)، فیلم هندی مقبول از ویشال بهارداج(2003) و فیلم تختِ خون از نویسنده ی بزرگ ژاپنی، آکیرا کورساوا(1971) را نام برد.

آخرین فیلمی که بر اثر طرحی از مکبِث در ایران ساخته شده است، تازه ترین اثرِ محمدحسین مهدویان، سریال زخم کاریست که امروزه در نمایش خانگی با بازی جواد عزتی، رعنا آزادی ور، سیاوش طهمورث درحال پخش است.

سریال زخم کاری
سریال زخم کاری

نمایشنامه ی مکبِث توسط انتشارات مختلف و مترجمانی متفاوت چاپ و منتشر شده و در بازار موجود است. همچنین این نمایشنامه با مقدمه ایی خواندنی در حدود 110 صفحه توسط نشرِ علمی فرهنگی و ترجمه ی بسیار خوبِ خانم فرنگیس شادمان بارها و بارها تجدید چاپ شده است و همچنین ترجمه داریوش آشوری توسط انتشارات آگه نیز مورد اقبال عمومی قرار گرفته است.

خرید کتاب با تخفیف ویژه

تکه هایی از نمایشنامه ی مکبث:

دانکِن: آیا امیر کودور اعدام شده است؟ آیا کسانی که مامور بودند هنوز بازنگشته اند؟

مالکُم: خسروا، هنوز نیامده اند ولیکن من با کسی سخن گفته ام که کردن او را دیده است و آن کس خبر داد که وی به صراحت بسیار به خیانت های خود اعترافکرد، به التماس از اعلیحضرت عفو خواست و اظهار ندامت بسیار نمود. هیچ چیز در زندگی او بر او برازنده تر از ترک زندگی نبود. مردن او به مردن کسی میماند که خوب آموخته باشد که در وقت مرگ عزیزترین متاع خود را به دور افکند چنانکه گویی چیزی بی قدر و ارزش است.

                                                                                                                          تکه ای از پرده اول-صحنه چهارم

مکبث: فردا و فردا و فردا با قدم کوچک از روزی به روزی میخزد تا به آخرین حرف نوشته شده در دفتر ایام، و همه دیروزهای ما راه مرگ خاک آلود را بر ابلهان روشن کرده اند. بمیر، بمیر ای شمع قصیر! زندگی چیزی نیست مگر سایه ای رونده و بازیگری بیچاره که یک ساعت از عمر خود را با تبختر، جوشان و خروشان، بر روی صحنه میخرامد و از آن پس دیگر اوازی از او شنیده نمی شود، قصه ایست که دیوانه ای آن را گفته است پر از هیاهو و خشم و غضب که هیچ معنی ندارد.

                                                                                                                              تکه ای از پرده پنجم-صفحه پنجم

مکدف: رفیق مگر وقتی به بستر رفتی خیلی دیر وقت بود که تا حالا خوابیده ای؟

دربان: فی الواقع آقا ما تا بانگِ دوم خروس میگساری میکردیم.

شراب، سروروم، سه چیز را بسیار برمی انگیزد.

مکدف: کدام سه چیز را شراب مخصوصا برمی انگیزد؟

دربان: به جان خودم آقا، برافروختگی بینی را و خواب را و شاش را.

                        تکه ایی از پرده دوم-صحنه سوم

مکبث: این وسوسه ی غیبی نه بد می تواند بود و نه خوب. اگر بدست چرا به گفتن حقیقتی آغاز گشته که به من وثیقه کامیابی داده است؛

من امیر کودورم. اگر خوبست چرا من له ان وسوسه ای تسلیم می سوم که تصویر هول انگیزش مویم را راست می کند و قلب ثابت مرا بر ان می دارد که به خلاف معمول طبیعت خود را بر دنده هایم بگوید؟ ترس های موجودْ ضعیفترست از تصورات هولناک:

فکر من که قتل در آن هنوز چیزی جز نقش تصور نیست ملک ضعیف وجود مرا چندان می لرزاند که قیاس و گمان فعالیت را می کشد و هیچ چیز نیست الا آنچه نیست.

آیا این خنجری‌ست که در برابرم می‌بینم که قبضه‌اش به سوی دستم حرکت می‌کند؟ بیا، بگذار تو را محکم در دست گیرم.

پس ترس دگربار بر من می‌تازد؛ ورنه من سرخوش بودم، محکم همچون مرمر، سخت همچون سنگ، آزاد و رها همچون هوای محیط، اما اکنون در ترس و تردیدی افسارگسیخته، در زنجیرم، محبوسم، اسیرم، دربندم.»

 

میانگین امتیاز ها 0 / 5. 0

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X