قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

فریدون مشیری؛دیار آشتی

0 4,905

شعر دیار آشتی از فریدون مشیری

مطالب مرتبط
1 از 36

باری، اگر روزی کسی از من بپرسد
«چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟»
من، می گشایم پیش رویش دفترم را
گریان و خندان، برمی افرازم سرم را
آنگاه، می گویم که: بذری نو فشانده ست،
تا بشکفد، تا بر دهد، بسیار مانده ست.
در زیر این نیلی سپهر بی کرانه
چندان که یارا داشتم، در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته، شاید، خفته ای را
در چار سوی این جهان بیدار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
«پژمردن یک شاخه گل» را رنج بردم
«مرگ قناری در قفس» را غصه خوردم
وز غصه ی مَردُم، شبی صد بار مُردَم.
شرمنده از خود نیستم گر چون مسیحا،
آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن؛
من، با صبوری، بر جگر دندان فشردم!
امّا اگر پیکار با نابخردان را
شمشیر باید می گرفتم
بر من نگیری، من به راه مهر رفتم.
در چشم من، شمشیر در مشت، یعنی کسی را می توان کشت!
در راه باریکی که از آن می گذشتم،
تاریکیِ بی دانشی بیداد می کرد!
ایمان به انسان، شبچراغ راه من بود!
شمشیر دست اهرمن بود!
تنها سلاح من درین میدان، سخن بود!
شعرم اگر در خاطری آتش نیفروخت
امّا دلم چون چوب تر، از هر دو سر سوخت
برگی ازین دفتر بخوان، شاید بگوئی:
-آیا که از این می تواند بیشتر سوخت!؟
شب های بی پایان نخفتم
پیغام انسان را به انسان، باز گفتم
حرفم نسیمی از دیار آشتی بود
در خارزار دشمنی ها
شاید که توفانی گران بایست می بود
تا بر کَنَد بنیان این اهریمنی ها.
پیرانِ پیش از ما نصیحت وار گفتند:
…. دیرست… دیرست…
تاریکی روح زمین را
نیروی صد چون ما، ندائی در کویرست!
«نوحی دگر می باید و توفان دیگر»
«دنیای دیگر ساخت باید
وز نو در آن انسان دیگر»!
امّا هنوز این مرد تنهای شکیبا
با کوله بار شوق خود ره می سپارد
تا از دل این تیرگی نوری برآرد،
در هر کناری شمع شعری می گذارد.
اعجاز انسان را هنوز امّید دارد!
«صدا:داریوش اقبالی»
«شعر:زنده یاد فریدون مشیری»
«تنظیم:داریوش تقی پور»
-قطعه ای از آلبوم گرگ اثر داریوش-

میانگین امتیاز ها 3.3 / 5. 7

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X