دکلمه نیامد با صدای رضا براهنی
شعر نیامد از رضا براهنی
شتاب کردم که آفتاب بیاید … نیامد
دویدم از پیِ دیوانهای که گیسوانِ بلوطش را
به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می ریخت
که آفتاب بیاید … نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم
که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید … نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم ،
چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم ،
شبانه روز دریدم ، دریدم
که آفتاب بیاید … نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی !
زمانه صاحبِ سگ ؛ من سگش
چو راندم از درِ خانه ،
ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید … نیامد
کشیدهها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چُنان گدازهی پولاد سوی خلق گرفتم
که آفتاب بیاید … نیامد
اگرچه هق هقم از خواب ، خوابِ تلخ برآشفت
خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست ،
نه در حضور غریبه ،
نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید … نیامد .
مطالب مرتبط
متاسفانه در تاریخ 5 فروردین ماه 1401 رضا براهنی شاعر گرانقدر کشورمان دار فانی را وداع گفت؛روحش شاد وی یادش گرامی.
دانلود دکلمه نیامد با صدای رضا براهنی