دریا شمس لنگرودی
شعر دریا با صدای شمس لنگرودی
مطالب مرتبط
دریا
دلشورهی زمین است
سبدی آب نور
مدرسهای از سكوت است
كه به توفانها
درس نظام میدهد
برگ برندهی آسمان است
میهن باران
آیینهی ابرهاست
كه صورتشان را میآرایند
پیش از آن كه ببارند
دریا !
با آن همه توفانها ، گنجها
از چه پای كرانه را میبوسی .
بر ایوانت ، سال ، جامه عوض میكند
و سوی درخت میرود
شكوفهی كف
گردنبند توست
تا نقره بهایی پیدا كند
به تقلید تو برق میزند
تو شوره زار پرندهی كوهساری ، دریا !
كه معجزهات
باغهای ماهی است
و سلاح یگانهات
نسیم سحرگاه توست
از صدای تو
نه پرنده و برگ میهراسد
نه ستاره ، نه من ، و نه ماهی
كه در انگشتانت خواب رفته است ،
از صدای تو
بانكهای سیاه میهراسند ،
یونس میهراسد
كه سینهی ماهیها را
دفینهی قاچاق كرده است
صدای تو ، شبها
لالایی آسمان است ،
روز
پاسبانی كه سرانگشت رود را میگیرد
به دست صدف میسپارد
با قلبی از آب
عاشق بلبلی حیرانی
و نمیدانی نامش چیست
چه قدر در كلام تو غرق میشوم
تا تكلم باد را با كفهای تهی بدانم
ترمهدوزی آب را بر شنها
ای تخت روان
كه ابر و شهاب را به ساحل امن میرسانی
ستارگان كودك و نو سال را
در شب ناایمن
در بستر بخوابان !
رهزن تازهای در راه است
دندانها یت مهربانند
اسكلهها پهلویت را میخراشند
تو اسب مقدسی از آبی
با زینی از كف ،
سالیانی دراز میتازی
بی آنكه بدانی
در جا جنبیدهای
پاییز را
به برگ درختانت راه نیست
چرا كه زادهی رویایی ،
برف
در هراس ندیدن تو چنین پیر میشود
آتشفشانهای عظیم را رام میكنی
تا گله اسبهای دریایی ، فوكها
زغال زمستانیشان را مهیا سازند
تو سركش و رام خویی
بی ترحم و مهربان ،
به موسی عمران راه میدهی كه بگذرد از آبها
و گوشهی گمنامی بمیرد
تو كودك و پیرسالی
رازآلوده و ساده دل ،
كودكان و پرندگان با یالت بازی میكنند
و تو چون غولی مهربان با دندان صدف میخندی
كنار تو
ماه خیس خورده
نه آب میرود
نه چروك میشود
آبگینهی نازكی
كه در آن سویت همه چیزی پیدا در امان است ،
ماهی
با تن ململ از شیشه عبور میكند
بی جراحت و قطره خونی
با دیواری از آب
شهرهایت را
چگونه چنین ایمن میكنی !
خانههای تو از آب
كوچهها ، جدولها ، دكانها
با پول رایجی از آب و كف .
سربازان زخم خوردهی شیشهای
در سنگر آبت شهید میشوند
و دوباره بر سر كف میجنگند
ای ماده شیر شاعر
اشكت را دیدهام
كه قاطی آبها جرقه زنان دور میشود،
ققنوسی تو
ققنوس آب،
و مه
خاكستر بالهای توست،
صبحانهات تگرگ است
و برشی نور یشم.
تو خواهر مایی دریا!
بیرون ، آفتاب و
درون
دغدغهها، رنجها.
و سگی كوچك پایت را میشوید
اشك میفشاند
بی آن كه نام تو را بداند،
تو برادر اشكپوش مایی
یادم بده!
تجسد صبرها!
یادم بده!
با آن همه زخم كه بر تو فرود آورند
چگونه بر تن تو زخمی نیست.
یادم بده!
كتابخانهی رازها!
دانلود دکلمه دریا با صدای شمس لنگرودی