باران نیکراه؛ با همه ی بی سر و سامانی ام
شعر با همه ی بی سر و سامانی ام از محمد علی بهمنی
مطالب مرتبط
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
«شعر:محمد علی بهمنی»
دانلود دکلمه با صدای باران نیکراه