حسین پناهی؛باتو،بی تو
شعر با تو، بی تو از حسین پناهی
با تو
بی تو
همسفر سایه خویشم
وبه سوی بی سوی تو می آیم
معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و
مجهول چشم ….
من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو سپرده ام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
ای همه من!
کاکل زرتشت!
سایه بان مسیح !
به سردترین ها
مرا به سردترین ها برسان…
دانلود دکلمه با صدای حسین پناهی