قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

حسین پناهی؛شب و منو کلاهم

0 1,959

شعر حسین پناهی؛شب و منو کلاهم

مطالب مرتبط
1 از 16

خواب بودم و می‌آمدم
با کلاه کولی و سبیل دوگلاسی‌ام
که جیب‌های بزرگش پر از
آخ‌جون‌، جونی، نیفتی جیگر! و کجا بلا؟
بود
و با چشمانم
که عینهو دو بره‌ی غریب گم شده بودند،
در گله‌ی بزغاله‌های غریب‌تر
و انیسم درویش کُتم بود
که بی دلیل هوهو می‌کرد
و به سر و سینه می‌کوبید
و با دلم که پا در زنجیر
به ضریح سینه‌ام قفل بود
و وِردش همه آه بود و آه
بر رفته‌ها و نیامده‌ها
و با پاهایم
که کهنه‌گی و کوچکی‌شان را
در بزرگی کفش‌هایم توجیه می‌کردند
و با چمدان سیاهی که پر از حماقت بود
و دفتر سفیدی
که مدام می‌خواست پرواز کند،
اما هر بارچون اردک بی بال و پری
کنار پایه‌ی میز، سقوط می‌کرد
دفتری که نژادش
به نسل منقرض گشته‌ای از ماکیان می‌رسید
تابستان نبود…. بهار و زمستان هم نبود
مردی سوار بر تانک از من پرسید:
تو کتابی را نمی‌شناسی
که بشود ساعتی در آن خوابید؟
و من در شهری از آتش می‌گذشتم
با زمزمه و سرود شکوه نیاکانم:
لالا، لالالا، لالالا، لالا، لالالا….
درود بر ماگدالن
کاشف مس و فولاد
که برای گشایش قلب ماده‌ای
تانک و توپ می‌سازد…

دانلود دکلمه

میانگین امتیاز ها 4.2 / 5. 5

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X