قصد خواندن بهترین کتاب ها را دارید؟ مجله بامیک سایت تخصصی معرفی انواع کتاب و رمان,از بهترین نویسندگان ایران و جهان به همراه نقد و بررسی کتاب

احمد شاملو؛قصۀ مردی که لب نداشت

احمد شاملو
0 9,744

شعر قصۀ مردی که لب نداشت

مطالب مرتبط
1 از 28

یه مردی بود حسین قلی
چشاش سیا لپاش گلی
غصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت
خنده ی بی لب کی دیده ؟
مهتاب بی شب کی دیده ؟
لب که نباشه خنده نیس
پر نباشه پرنده نیس
شبای دراز بی سحر
حسین قلی نشس پکر
تو رخت خوابش دمرو
تا بوق سگ اوهو اوهو
تموم دنیا جم شدن
هی راس شدن هی خم شدن
فرمایشا طبق طبق
همگی به دورش وق و وق
بستن به نافش چپ و راس
جوشونده ی ملا پیناس
دم اش دادن جوون و پیر
نصیحتای بی نظیر :
حسین قلی غصه خورک
خنده نداری به درک
خنده که شادی نمیشه
عیش دومادی نمیشه
خنده ی لب پشک خره
خنده ی دل تاج سره
خنده ی لب خاک و گله
خنده ی اصلی به دله
حیف که وقتی خوابه دل
وز هوسی خرابه دل
وقتی که دل هواش پسه
اسیر چنگ هوسه
دل سوزی از غصه جداس
هر چی بگی باد هواس !
حسین قلی با اشک و آه
رف دم باغچه لب چاه
گف :« _ ننه چاه ، هلاکتم
مرده ی خلق پاکتم
حسرت جونم رو دیدی
لبتو امونت نمی دی؟
لب تو بده خنده کنم
یه عیش پاینده کنم »
ننه چاه گف : حسین قلی
یاوه نگو ، مگه تو خلی ؟
اگه لبمو بدم به تو
صبح ، چه امونت چه گرو ،
واسه یی که لب تر بکنن
چی چی تو سماور بکنن ؟
ظهر که می باس آب بکشن
بالای باهار خواب بکشن
یا شب میان آب ببرن
سبو رو به سرداب ببرن
سطلو که بالا کشیدن
لب چاهو اینجا ندیدن
کجا بذارن که جا باشه
لایق سطل ما باشه؟
دید که نه ولل لا ، حق میگه
حسین قلی با اشک و آ
رف لب حوض ماهیا
گف : بابا حوض ترتری
به آرزوم راه می بری؟
میدی که امانت ببرم
راهی به جماعت ببرم
لب تو رو مرد و مردونه
با خودم یه ساعت ببرم؟
حوض بابا غصه دار شد
غم به دلش هوار شد
گف : ببه جان ، بگم چی
اگه نخام که همچی
نشکنه قلب نازت
غم نکنه درازت :
حوض که لبش نباشه
اوضاش به هم مي‌پاشه
آبش مي‌ره تو پِي‌گا
به‌کُل مي‌رُمبه از جا.
ديد که نه وال‌ّلا، حَقّه
حسين‌قلي اوهون‌اوهون
رَف تو حياط، به پُشت ِ بون
گُف: «ــ بيا و ثواب بکن
يه خير ِ بي‌حساب بکن:
آباد شِه خونِمونت
سالم بمونه جونت!
با خُلق ِ بي‌بائونه‌ت
لب ِتو بده اَمونت
باش يه شيکم بخندم
غصه رُ بار ببندم
نشاط ِ يامُف بکنم
کفش ِ غمو چَن ساعتي
جلو ِ پاهاش جُف بکنم.
بون به صدا دراومد
به اشک و آ در اومد :
ــ حسين‌قلي، فدات شَم،
وصله‌ی کفش ِ پات شَم
مي‌بيني چي کردی با ما
که خجلتيم سراپا؟
اگه لب ِ من نباشه
جانُوْدوني‌م کجا شِه؟
بارون که شُرشُرو شِه
تو مُخ ِ ديفار فرو شِه
ديفار که نَم کشينِه
يِه‌هُوْ از پا نِشينه،
هر بابايي مي‌دونه
خونه که رو پاش نمونه
کار ِ بون‌اشم خرابه
پُلش اون ور ِ آبه
د.يگه چه بوني چه کَشکي؟
آب که نبود چه مَشکي؟
ديد که نه والّ‌لا، حق مي‌گه
حسين‌قلي، زار و زبون
وِيْلِه‌زَنون گريه‌کنون
لبش نبود خنده مي‌خواس
شادی پاينده مي‌خواس
پاشد و به بازارچه دويد
سفره و دستارچه خريد
مُچ‌پيچ و کول‌بار و سبد
سبوچه و لولِنگ و نمد
دويد اين سر ِ بازار
دويد اون سر ِ بازار
اول خدا رُو یاد کرد
سه تا سِکّه جدا کرد
آجيل ِ کارگشا گرفت
از هم ديگه سَوا گرفت
که حاجتش روا بِشه
گِرَه‌ش ايشال‌ّلا وابشه
بعد سر ِ کيسه واکرد
سکه‌ها رو جدا کرد
عرض به حضور ِ سرورم
چي بخرم چي‌چي نخرم:
خريد انواع ِ چيزا
کيشميشا و مَويزا،
تا نخوری نداني
حلوای تَن‌تَناني،
لواشک و مشغولاتي
آجيلای قاتي‌پاتي
اَرده و پادرازی
پنير ِ لقمه‌ْقاضي،
خانُمايي که شومايين
آقايوني که شومايين:
با هَف عصای شيش‌مني
با هف‌تا کفش ِ آهني
تو دشت ِ نه آب نه علف
راه ِشو کشيد و رفت و رَف
هر جا نگاش کشيده شد
هيچ‌چي جز اين ديده نشد:
خشکه‌کلوخ و خار و خس
تپه و کوه ِ لُخت و بس:
قطار ِ کوهای کبود
مث ِ شترای تشنه بود
پستون ِ خشک ِ تپه‌ها
مث ِ پيره‌زن وخت ِ دعا.
حسين‌قلي غصه‌خورک
خنده نداشتي به درک !
خوشی بیخ دندونت نبود
راه بیابونت چی بود ؟
راه راز بی حیا
روز راه بیا شب راه بیا
هف روز و شب بکوب بکوب
نه صب خوابیدی نه غروب
سفره ی بی نونو ببین
دشت و بیابونو ببین :
کوزه ی خشکت سر راه
چشم سیات حلقه ی چاه
خوبه که امیدت به خداس
و گر نه لاشخور تو هواس
حسين‌قلي،تِلُوخورون
گُشنه و تشنه نِصبِه‌جون
خَسّه خَسّه پا مي‌کشيد
تا به لب ِ دريا رسيد.
از همه چي وامونده بود
فقط‌اَم يه دريا مونده بود.
ــ ببين، دريای لَم‌لَم
فدای هیکلت شم
نمیشه عزتت کم
از اون لب درازوت
درازتر از دو بازوت
یه چیزی خیر ما کن
حسرت ما دوا کن
لبی بده امونت
دعا کنیم به جونت
دلت خوشِه حسين‌قلي
سر ِ پا نشسته چوتولي
فدای موی بورت !
کو عقلت کو شعورت ؟
ضررای کار و جم بزن
بساط ما رو هم نزن !
مچده و مناره ش
یه دریاس و کناره ش
لب ِشو بدم، کو ساحلش؟
کو جیگرکی و جاهلش؟
کو سایبون کو مشتریش؟
کو فوفولش و ناز پریش ؟
کو ناز فروش و ناز خرش؟
کو عشوه ایش کو چش چرش؟
حسين‌قلي، حسرت به دل
يه پاش رو خاک يه پاش تو گِل
دَساش از پاهاش درازتَرَک
برگشت خونه‌ش به حال ِ سگ.
ديد سر ِ کوچه راه‌به‌راه
باغچه و حوض و بوم و چاه
هِرتِه‌زَنون ريسه مي‌رن
مي‌خونن و بشکن مي‌زنن
آی خنده خنده خنده
رسيدی به عرض ِ بنده؟
دشت و هامونو ديدی؟
زمين و زَمونو ديدی؟
انار ِ گُل‌گون مي‌خنديد؟
پِسّه‌ی خندون مي‌خنديد؟
خنده زدن لب نمي‌خواد
داريه و دُمبَک نمي‌خواد:
يه دل مي‌خواد که شاد باشه
از بند ِ غم آزاد باشه
يه بُر عروس ِ غصه رُ
به تَئنايي دوماد باشه!
حسين‌قلي!
حسين‌قلي!حسين‌قلي حسين‌قلي حسين‌قلي

دانلود دکلمه با صدای احمد شاملو

میانگین امتیاز ها 4.5 / 5. 10

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

عضویت در کانال تلگرام بامیک

X