ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فِدای عارضِ نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصْطبهام مینشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
خیال آب خضِر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشیِ سلطان ابوالفوارس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یارِ منَش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موَسوس شد
کرشمهی تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد
چو زر عزیزوجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
«شعر:حضرت حافظ»
«صدا:روح الله سلیمانی»
«تنظیم:دل نواز بند»
مطالب مرتبط