خسرو شکیبایی؛ بیا هنوز
حالا ديگر دير است
من نامِ کوچههای بسياری را از ياد بردهام
نشانی خانههای بسياری را از ياد بردهام
و اسامی آسان نزديکترين کسانِ دريا را …!
راستی آيا به همين دليلِ ساده نيست
که ديگر هيچ نامهای به مقصد نمیرسد؟!
نه ریرا!
سالها و سالها بود
که در ايستگاهِ راهآهن
در خواب و خلوتِ ورودی همهی شهرها
کوچهها، جادهها، ميدانها
چشم به راه تو از هر مسافری که میآمد
سراغ کسی را میگرفتم که بوی ليموی شمال و
شب حلالِ دريا میداد.
چقدر کوچههای خلوتِ بامدادی را
خيسِ گريه رفتم و در غمِ غروب باز آمدم.
من میدانستم تو از ميان روشنترين روياهای روزگار
تنها ترانههای سادهی مرا برگزيدهای
چرا که من هنوز هم خستهترين برادرِ همين سادگانِ زمينم، ریرا!
هر بار که نام تو بر دفترِ گريههای من جاری شد
مردمانی را ديدم که آهسته میآمدند
همانجا در سايهسار گريه و بابونه
عَطرِ ترا از باغ پروانه به خوابِ کودکان خود میخواندند.
مردمان میفهمند
مردمانِ ساکت و مردمانِ صبور میفهمند
مردمان ديریست که از رازِ واژگانِ سادهی من
به معنای بعضی آوازها رسيدهاند.
رازی دارد اين سادگی،
اين رسيدنِ رويا
معلوم است که بعد از “نامهها”
مرا آوازی از تحمل اوقاتِ گريه آموختهاند.
کجا میروی حالا؟!
بيا، هنوز تا کشفِ نشانی آن کوچه
حرفِ ما بسيار و
وقتِ ما اندک و
آسمان هم بارانیست!
اصلا فرض که مردمان هنوز در خوابند،
فرض که هيچ نامهای هم به مقصد نرسيد،
فرض که بعضی از اينجا دور،
حتی نان از سفره و کلمه از کتاب،
شکوفه از انار و تبسم از لبانمان گرفتهاند،
با روياهامان چه میکنند؟!
- شعر:سید علی صالحی
- صدا:خسرو شکیبایی
چطوری دان کنم این دکلمه رو ،لطفا راهنمایی کنید
بر روی لینک دانلود دکلمه بزنید